صفحه 7--16 خرداد 89
درنگی بر نشر «آمد و شد رباعی»:
مرغ سحر ناله سر کن!
عبدالرحمن مجاهدنقی
جعفر برمکی: قلیل دائم خیر من کثیر منقطع (اندکِ پایدار به از بسیارِ ناپایدار)
1 - مدتها به واسطه یک اندکِ پایدار، در قالب رباعی، بسیاری از رباعیات را بسیار ناپایدار میدانستم، که معیار و ملاکی بزرگ در برابر چشمانم بود: رباعیات خیام. در مواجهه با هر رباعی، یک رباعی از خیام را زمزمه میکردم و دروغ چرا؟ از خیر درنگ در رباعیهای متعدد میگذشتم. که قدرت خیام چونان سایهای سنگین بر سر رباعی خیمه زده بود و عمری است با دیدن هر تکّه ابری در آسمان بی لحظهای درنگ زمزمه میکنم: ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست. (حتی اگر نبارد!) که با هر بار شنیدن قوقولی قوی خروس بی اختیار
زمزمه میکنم:
هنگام سپیده دم خروس سحری... (همچنان که: قوقولی قو خروس میخواند. نیما) که خیام نیز چون هر شاعر بزرگ، در سرودن اشعارش زور نمیزند، به ساده ترین شکل، با ساده ترین گروه واژگان، افکار فلسفی همیشگی تمام انسانها را بیان میکند و هر خواننده یا شنونده رباعیات او با خود میگوید: من هم به اینها اندیشیدهام و میزان نزدیکی مخاطبان با شعر خیام به حدی است که هر گزینشگر رباعیات او، با کمترین تردید مدعی است که شعر خیام را از اشعار منسوب به خیام میتواند تشخیص دهد. تو نیز، و من نیز هم. که میگویم در همان رباعی، اگر به جای سبزه، علف را در شعر خود به کار میبرد، میگفتم از او نیست و چنانش دوست داشته ایم که هر رباعی زیبایی را از او پنداشته و یا آن را «خیام گونه» نامیدهایم.
بعد، نوار کاست «یادگار دوست» ناظری، به ابجدخوانی چو من آموخت که دیگری هم مرد این میدان به ظاهر تنگ و در باطن فراخ هست و بعد و بعدها، دیگرانی دیگر. اما باز هم دروغ چرا؟ همچنان با زمزمه رباعی خیام، هر بار با خود میگفتم: «اما تو چیزی دیگری»!
***
شمس تبریزی: دل این ضعیف به هر جا فرود نیاید، و این مرغ، هر دانه را برنگیرد.
2 - سال 1377 پنجاهمین کتاب استاد باستانی پاریزی با عنوان «در شهر نی سواران» منتشر شد و در مقاله «تکرار آب روان» مطالبی را عنوان نمود که نماینده نوعی تلقی کلی بخشی از دوستداران شعر درباره رباعی به شمار میآید. هرچند باستانی پاریزی در تمام شصت و دو اثر خود با عصای احتیاط به شعر نیمایی و پسا نیمایی نزدیک شده، اما تسلط او برشعر کلاسیک فارسی غیر قابل انکار است. بخشی از مقاله او را نقل میکنیم:
«تنها یک مورد بود که من همیشه دوستان را از سرودن شعر به آن صورت منع میکردم، و آن گفتن رباعی است، هرچند خودم، به قول تقی اوحدی، گاهی مرتکب آن میشوم (اشاره به جمله اوحدی در حق قاسم دیلمی است که گفت: «از مفردان عصر است... و گاهی هم مرتکب شعر میشود!» )
این منع و تحذیر من یک علت نیمه عقلانی و یک علت نیمه تجربی (عقلایی) دارد...... دلیل این منع خیلی ساده است، چه به قول منطقیون از دو وجه خارج نیست: یا رباعی خوب خواهید گفت در حد اعلی، و یا رباعی متوسط خواهید گفت یعنی در حد ضعیف... اگر رباعی شما متوسط و ضعیف، یا بی پرواتر بگویم، بد باشد، طبعاً خیلی زود فراموش خواهد شد... اما فرض میگیریم که شما رباعی خوب و در حد عالی گفته باشید که بلافاصله در ذهنها بنشیند و همه بخوانند و حفظ کنند. در این صورت بدانید و آگاه باشید... تا کُلَه چرخ داده ای، یک راست میرود توی مجموعه رباعیات، و سی سال بعد مردم آن را در کلیات رباعیات خیام خواهند خواند. جُم بخوری اهل شعر آن را به خیام نسبت داده اند». [در شهر نی سواران، چاپ اول ص173 و ص174] هرچند امروز و با ثبت و ضبط رباعیات عالی در مجموعههای متفاوت با نام سرایندگان، میتوان در این نوع نتیجهگیری تردید روا داشت.
مولوی: رگ رگ است این آب شیرین، آب شور
تا قیامت میرود تا نفخ صور
3 - همه جور مضمون در قالب تنگ رباعی ریختهاند و همه کار در این قالب محدود کردهاند. از رباعی متشکل از چند کلمه سراغ داریم:
کی باشد و کی باشد و کی باشد و کی
مِی باشد و می باشد و می باشد و مِی
من باشم و من باشم و من باشم و من
وی باشد و وی باشد و وی باشد و وی
[هوا خوری باغ، چاپ اول، ص 302]
تا انواع القاب رباعی سرایان: «میر رباعی» داشتهایم (سیدمحمدجامه باف که به قول «بدایونی»، خیام زمانه است!، و «شیخ رباعی» و... [در شهر نی سواران ص175] تا تعداد عجیب رباعیات شاعران: «طبق محاسبه دکتر ریاحی، عطار 2090 رباعی، اوحدی کرمانی 1650 رباعی، کمال اسماعیل 867، انوری 476، سنایی 421 و خاقانی 297 رباعی سرودهاند.»
[همان پاورقی ص174، نقل از مقدمه نزهه المجالس]
«گاه یک رباعی با نام هفت نفر ثبت شده. مثل رباعی با مطلع تا چند زجان مستمند اندیشی که به نام سیداشرف غزنوی و انوری و سنایی و مولوی و بابا افضل و ابوسعید ابی الخیر
و یک جا هم بدون نام گوینده! ثبت
گردیده». [همان،ص 179]
گاه یک رباعی، شاعر را به قعر گل سیاه
کشانیده و گاه دیگری را به اوج زحل رسانیده. بر اساس سفرنامه مظفرالدین شاه، به واسطه این رباعی بی مزه:
شاها که دوبار گرد گیتی گشتی
خورشید صفت گذشتی از هر دشتی
اندر دل شهریار هر اقلیمی
از مهر و وفا تخم محبت کشتی (خسته نباشی!)
به شاعر این رباعی «یک صد تومان انعام مرحمت فرمودیم که برایش بفرستند»، (همان پاورقی، ص176)
و گاه، شاهی چون طهماسب اول، پس از تکفیر سلطان عثمانی به توبه استعمال مکیفات و شراب، این رباعی را میسراید:
یک چند یی زمرّد سوده شدیم
چندی به عقیق ناب آلوده شدیم
آلودگی ئی بود به هر نام که بود
شستیم به آب توبه، آسوده شدیم
[کتب تاریخی]
و من یکی از زیباترین رباعیها با صبغه تاریخی را به علت طنز بی پرده آن، همان رباعی معروف آن شاعر رندی میدانم که در محاصره یکی از شهرها(بم؟ شیراز؟ کرمان؟ یادم نیست) توسط آقا محمدخان، به اردوی او فرستاد و خود به سرعت گریخت (از حافظه
نقل میکنم):
نه طبع تو را که شعر حالیت کنم
نه بذل تو را که مدحِ عالیت کنم
نه ریش تو را که ریشخندت سازم
نه... سایه تو را که... سایه مالیت کنم!
حتی سرودن رباعیهای متوالی نیز مسبوق به سابقه است: «از شیخ عطار گرفته که در کتاب مختار نامه، مضامین عرفانی را به صورت رباعیهای متوالی سروده بوده است، تا امیر خسرو و دهلوی که شهر آشوبی در قالب رباعیهای متوالی، سروده و شهر آشوبهای دیگری که به تقلید از امیر خسرو و در قالب همین رباعیهای متوالی، دیگران سرودهاند. یعنی به رغم قالب کوتاه برای بیان معانی بلند، از این قالب اینگونه نیز استفاده کردهاند». [رجوع کنید به مقاله بسیار دلکش استاد محمدجعفر محجوب، تحت عنوان«شهر آشوب» در کتاب هفته، شماره 90 – 10
شهریور 1342]
گاه به رباعیهایی بر میخوریم که حتی این قالب کوتاه برای معانیِ کوتاه شاعر زیاد بوده است. شاید یکی از علتهایی که باعث میشوند تا بعضی مضامین عاشقانه، عارفانه، اجتماعی و... برخلاف مضامین ساده ازلی- ابدی و فلسفی خیام، در قالب رباعی خوش ننشینند، انتخاب معانی کوتاه و نیاز به پر کردن چاله- چولههای مصرعهاست.
«اگر صائب در بیت زیر، دو ابرو و خط پشت لب معشوق را به چهار مصراع یک رباعی مانند کرده و بیت دوم را بر بیت اول ترجیح داده است!
از رباعی بیت آخر میزند ناخن به دل
خط پشت لب به چشم ما ز ابرو خوشترست
در رباعیات، گاه بیت اول و حتی سه مصراع اول را فقط به خاطر معنی نغز موجود در بیت دوم یا مصراع چهارم میسرودهاند و دو یا سه مصراع آن برای رعایت وزن و تکمیل مصراع چهارم سروده میشد.» [تلخیص از مقاله «شهر آشوب» دکتر محجوب]
***
استاد بیهقی: «اما سخنی راست باز مینمایم و چنان دانم که... آنان که روزگار دیدهاند و امروز این را برخوانند، بر من بدین چه نبشتم عیبی نکنند...»
4 - آنچه تا اینجا آمد، خلاصهای از طرز نگاه نگارنده بود به رباعی، که حدیثش را در زبان دیگران که صاحب اعتباری خاص هستند، نقل کردیم. تا آن که در نقد و در پاسخ جملاتی از شاعر شمالی «اکبر اکسیر» که در گرامیداشت استاد منصور اوجی مطلبی نوشته بود، چیزکی نوشتم که به رویدادی مبارک منجر شد. آقای خسرو قمر در پاسخ نوشته من، مصاحبه مفصلی با اوجی ترتیب داد که به تاریخ 28 دی ماه 1387 در «روزنامه عصر مردم» شیراز منتشر گردید. همیشه اوجی را به عنوان یکی از بهترین شاعران عرصه شعر نیمایی دوست داشته ام، که زبانش مال خودش است و به قول صدرا، از روی دست کسی نگاه نکرده است. رباعیها و غزلهای او را هم خوانده بودم، اما نگاه من، مثل نگاه بسیاری چون من، بیشتر به اشعار نیمایی اوجی بود. در این مصاحبه مفصل و مستدل، آقایان قمر و اوجی به تأثیر اوجی بر رباعی سرایان دهههای شصت و هفتاد پرداخته و انصافاً با ارائه شواهدی مستدل و با دقتی کم نظیر، تأثیر رباعیات او را بر شاعران معروف این دو دهه نشان داده بودند. هرچند عنوان مصاحبه تند بود، وگرچه: «خوابِ چون من همیشه آشفته است»، بسیار خوشحالم که آن نوشته نگارنده، اساس آن مصاحبه پربار و ماندگار را بنا گذاشت و لااقل باعث شد به واسطه معرفی یک جای آن همه شاعر خوب رباعی سرا، به ضرورتهای تاریخی و علل گرایش آنان به این قالب، بیشتر توجه کنم. هرچند هنوز هم خیام را به عنوان ملاک و معیاری وزین پیش چشم دارم، آن روحیه شاید مطلق گرا در قبال رباعی سرایان در من تعدیل شد.
از ضرورت تاریخی گفتیم. اوج گیری سرایش رباعی، مربوط است به ماههای پیش از پیروزی انقلاب و سالهای جنگ ایران و عراق. در هیجانات اجتماعی و شرکت حداکثری مردم در صحنههای سیاسی و اجتماعی، هنرمندان و شاعران به سمت زبان، قالب و محتوایی ساده تر و همه فهم تر روی میآورند، چرا که شعاع دایره مخاطبان آنها وسیع تر شده و پایین ترین لایههای اجتماعی نیز پذیرای هنر قابل فهم و ساده زبان تر میشوند. یکی از دلایل مراجعه شاعران به اشعار کلاسیک در آن دو دهه (اواخر دهه پنجاه و تمام دهه شصت) همین است که گفتیم. نمونههای تأثیر رباعیهای اوجی بر مخاطبان (خواص و عوام) را در همان مصاحبه میتوانید پیدا کنید.
***
مهربان را دل بسوزد، کانچنان گردد چنین
[از ترکیب اجزاء دو مصراع قصیده مستعصمیه سعدی]
الف- جناب صدرا ذوالریاستین شیرازی، سیزدهمین اثر خود را تحت عنوان «آمد و شد رباعی در شیراز و فارس در سه دهه اخیر» منتشر کرده است ( و بر اساس پشت جلد همین کتاب، 6 اثر دیگر ایشان نیز آماده چاپ میباشند.) گذشته از محاسن متعدد این اثر (همت گماردن به جمع آوری دفاتری که در قالب رباعی سروده شده اند- معرفی، نقد و تحلیل هر دفتر، ایجاد یک مأخذ معتبر برای خواهندگان، تشویق جوانانی که نامشان در کنار بزرگان این سه دهه آمده و...)، بزرگترین ایراد وارد بر این کتاب را میتوان از دل دیباچه آن با عنوان «گپ» استخراج و درک کرد. این نوشته قصد واکاوی دقیق این اثر تازه صدرا را ندارد، بلکه بیش از هر چیز در صدد است تا یک اشتباه در ذکر ترتیب توالی تاریخی را یادآور شده و به علت عمده بروز این خطا و تأثیر آن بر موارد دیگر، بپردازد.
نام صدراست که باعث شده این نوشته بدون دغدغه رنجش، به ایراد مسائل بپردازد، که مرد (صدرا) خود دستی بزرگ در نقد و نظر دارد و نظراتش در بیشتر نوشتهها صائب است. همشهری سعدی است که در بازگویی مقامات مردی، نه از خویش، که از زبان دیگری (شیخ شهاب سهروردی) میسراید:
مقامات مردی، به مردی شنو
نه از سعدی، از سهروردی شنو
مرا شیخ دانای مرشد، شهاب
دو اندرز فرمود بر روی آب:
یکی آنکه در نَفس خودبین مباش
دگر آنکه در جمع، بدبین مباش
***
سعدی: خاک مشرق شنیده ام که کنند
به چهل روز، کاسه چینی
صد، به روزی کنند، در بغداد
لاجرم، قیمتش همی بینی
ب- صدرا در مقدمه کتاب مینویسد: «دیرگاهی نیست که فراخوانی را به منظور این آرمان (جمعآوری رباعیات رباعی سرایان فارس) به نظر اهالی شعر و شاعری رساندم و چند بار هم تکرار کردم، اما بیش از آنچه که در این دفتر آمده به دستم نرسید. کراراً مورد پرسش سخنوران و شعر دوستان قرار گرفتم که: پس تدوین کتابی که قول داده بودی، کارش به کجا کشید؟ چیزی افزون تر یا کمتر از آنچه در روزنامه «نیم نگاه»، صفحه «واژه»، پیرامون آمد و شد رباعی... تداوم داشت، در این دفتر مشاهده نخواهد شد. حتی ساختار نوشتاری و پاورقی گونه آن همان است که بود». [آمد و شد رباعی،ص5]
آری، علت، همان شتاب در چاپ کتاب بوده و هست، خصوصاً آنکه صدرا به عدم بازنگری مطالب صفحه واژه و چاپ بی کم و کاست و با همان ساختار نوشتاری و پاورقی گونه اشاره میکند. و استاد عزیزم صدها بار بهتر از من میداند که تهیه مطلب برای روزنامه با تهیه و تنظیم آن برای کتاب چقدر متفاوتند، و صدها چو من در محضر آموزگارانی چون صدرا آموخته ایم که اصرار سخنوران! و ابرام این و آن در چاپ شتابزده چنین اثری که یقیناً در آیندهای نه چندان دور، دست مایه تحقیقات و پژوهشهای متعدد خواهد بود، چه خطاهای پیوستهای را به دنبال خواهد داشت.
الفضل للمتقدم
پ- مهمترین اشتباه حاصل این شتابزدگی مربوط است به تعیین اولین مجموعه رباعی منتشر شده در سه دهه اخیر در فارس.
صدرا در اولین معرفی از رباعی سرایان فارس، نام هوشنگ حکمتی را میآورد با این توضیح: «سال 1360 خورشیدی، هوشنگ حکمتی که تک بیت هایش در انجمنهای ادبی شیراز، نظرها را به طرف او جلب کرده و انصافاً صرف نظر از محتوای سالدار، کارهایی تأمل برانگیز است. دفتری از رباعیهای خود را زیر نام گنج نامه.... به دست چاپ میدهد... و در این دفتر 200 رباعی خود را عرضه میکند.»[ص8]
خواننده این سطور، و با این سیاق جمله بندی متوجه نمیشود که آیا حکمتی در سال 1360 نظرها را جلب کرده؟ یا در همین سال 1360 رباعیات خود را به چاپ رسانیده؟ (متأسفانه به این دفتر دسترسی نداشتم تا تاریخ انتشار را دریابم.)
و جای دیگر مینویسد: «رباعی هوشنگ حکمتی که اولین سراینده صاحب مجموعه شعر معاصر شیراز است...»[ص12]
پس از 6 صفحه بحث و معرفی حکمتی و رباعیاتش، صدرا، نوبت را به رباعیات اوجی میدهد و عجیب آنکه اوجی و رباعیاتش را براساس دفتر شعر «حالی است مرا» معرفی میکند: «اوجی در دفتر حالی است مرا، که ناشر آراسته شیرازی داریوش نویدگویی در سال 1368 با شمارگان 3000 نسخه آن را وارد بازار نشر کرده، 252 رباعی خود را نشان خوانندگان شعر میدهد».[ص14 و ص15]
خواننده میتوانست علت این خطا را عدم دسترسی صدرا به دفاتر شعر اوجی فرض نماید، اما دو گروه جملات دیگر از صدرا، بر این تصور خط بطلان میکشد. صدرا در دو جا مینویسد:
1 - «این دوست(اوجی) که بیش از شش دهه چشم در چشمش دارم و شاید از انگشت شمار کسانی باشم که زندگی هنری او را در حد بضاعت مزجاتم کوچه به کوچه پیگیری کرده ام...»[ص16]
2 - «منصور اوجی قبل از انتشار دفتر رباعی حالی است مرا، این کتابها را در کارنامه شاعری خود داشت: باغ شب، شهر خسته، تنهایی زمین، برگزیده اشعار، مرغ سحر، صدای همیشه و شعرهایی به کوتاهی عمر»[ص18]
در این که صدرا، نه تنها زندگی هنری اوجی، که حیات هنری بیشتر هنرمندان این خطه را کو به کو دنبال کرده، هیچ شکی نیست، و در شمارش و ترتیب توالی آثار اوجی تا پیش از انتشار دفتر «حالی است مرا» هم کاملاً محق است، اما...
***
هگل: واقعیت سرسخت تر از تصور ما است.
ت- اما صدرا که از دفتر «مرغ سحر» اوجی یاد میکند، فراموش میکند که این دفتر که بار اول در سال 1357 و بار دوم در سال 1358 و هر بار در پنج هزار نسخه و در مجموع در ده هزار شمارگان توسط انتشارات «رواق» (به مدیریت شمس آل احمد)
انتشار یافته، شامل 40 رباعی تأثیرگذار بوده است. بنابراین از لحاظ ترتیب توالی تاریخی، دفتر «مرغ سحر» اوجی بر «گنج نامه» آقای حکمتی مقدم است. اما فضل تقدم تنها مربوط به تقدم تاریخی نیست، که ماندگاری و تأثیرگذاری آثار نیز میتوانند گاهی آثار متقدم را پس بزنند، مثل شاملو، که پیش از او دیگرانی بودهاند که به شعر غیر عروضی روی آورده، اما این گونه شعر را با نام شاملو میشناسند.
برای رعایت انصاف و برای آن که بر اساس 13 رباعی منتخب صدرا از گنج نامه حکمتی قضاوت نکرده باشم، مبنای قضاوت در رباعیات آقای حکمتی را نوشتههای خود صدرا قرار میدهم (ضمن نهایت احترام به آقای حکمتی و هنر ایشان):
- «با خواندن چهارگانیهای حکمتی که کم و بیش با زبان حکیم رباعی همسایه است، میشود سری به تاریخ شعر فارسی زد و مصالح زبان پیشینیان، که امروز کاربرد آنها کم شده، اما به هر دلیل چون مرده ریگ سرداران و سالاران ادب پارسی است از یک دلنشینی تخدیرکننده و مستی بخش سرشار است.» [ص8]
- «... سیراب از آبشخوری دیرینه سال است.» [ص11]
- «بی پروایی حکمتی در استخدام واژگان که نه، لغات و ترکیبات سپیدموی و سالمند را میتوان ابزار اصلی سرایشهای او دانست.»[ص11]
- «جدا از حال و هوای ساختار رباعی، کلمهها و ترکیبهای جا افتاده در شعر حکمتی دیرگاهی است که میهمان شعر فارسی، حتی نوع سنتی آن نیست.»[ص11]
- «رباعی حکمتی... پای خود را از قرن هشتم و نهم پیش ننهاده...»[ص12]
صمیمانه امیدوارم که طرح این مسائل را به حساب تخریب دیگری نگذارید، که هدف روشن شدن واقعیات است (خدا گواه من است) و طرح این که:
1 - معلوم شود اولین صاحب دفتر رباعی در این خطه چه کسی بوده است.
2 - علت یا علل فضل تقدم یک اثر که بر اساس ضرورتهای اجتماعی و به منظور ارتباط هرچه بیشتر شاعران با توده مردم پدیده آمده، مشخص گردد. این علتها میتوانند تاریخی- محتوایی- میزان اثر بخشی در جامعه هنری و... باشند. بر اساس انبوه استنادات مصاحبه پیش گفته آقای خسرو قمر با اوجی (عصرمردم،28دیماه 1387)، رباعیات دفتر «مرغ سحر» تأثیر بزرگی بر رباعیات بعدی (که علل اجتماعی به رویکرد گستره شاعران به این قالب دامن زدند) داشته و از میان شاعران نام آشنایی که با دلایل متقن ارائه شده، تحت تأثیر رباعیات اوجی، سروده اند، میتوان از این افراد نام برد: قیصر امین پور، حسن حسینی، شکوه سیه زاد، پوران فرخ زاد، امین خرسندی، شمس الله مولوی، مصطفی کارگر دستجردی، قهار عاصی، محمدرضا محمدی نیکو، علیرضا قزوه، مشفق کاشانی، محمد کرمی، محمد عزیزی، مصطفی علیپور، رضا مقصدی، سیدحامد محبت، میرهاشم میری، سیاووش دیهیمی، صادق رحمانی، وحید امیری و...
برای آن که سخن به درازا نکشد، و هم ذکری از نام شاعران خوب شیراز به میان آید، به تأثیر دو رباعی از دفتر «مرغ سحر» اوجی بر شاعران شیرازی اشاره میکنیم:
اوجی در مرغ سحر میسراید:
ناگاه شبی زخواب بیدار شدیم
آیینه راز و رمز اسرار شدیم
با بانگ انا الحقی که بر خاک زدیم
منصور شدیم و باز بر دار شدیم
همایون یزدانپور:
از کار جهان چو سخت بیزار شدیم
ناگاه زخواب خفته بیدار شدیم
بی باکی ما نگر که در عرصه عشق
گفتیم انا الحقی و بر دار شدیم
شاپور پساوند:
در عشق هزار دفعه هشیار شدیم
هر بار به یک بهانه بردار شدیم
چندانکه زدیم تیشه بر ریشه عقل
از خواب هزار ساله بیدار شدیم
و یا تحت تأثیر این رباعی اوجی در مرغ سحر:
صبح و سحر و سپیده در راه که بود؟
باغ و گل و سبزه تاج درگاه که بود؟
و آن چشمه که خورشید از آن میجوشید
گر از تو نبود از گلوگاه که بود؟
آقای محمدرضا خالصی سروده است:
صبح و سحر و سپیده آوای تو باد
شیرازه شب گسسته از نای تو باد
این سینه که خورشید از آن میجوشید
چون خاک همیشه تشنه پای تو بود
از سه شاعری نام بردم که هر یک دارای شخصیت مستقل شاعری و هر کدام صاحب آوازه اند، اما تأثیر رباعی اوجی را بر رباعیات ذکر شده نمیتوان کتمان کرد و این تأثیر و تأثیرات همیشه در پهنه ادب فارسی بوده، هست و خواهد بود.
***
بردند ذره ذره مه طلعتان دلم را
یک ذره دگر هست، تا قسمت که باشد؟
همه ما صدرا ذوالریاستین را دوست میداریم، کارهایش را ارج مینهیم. شاید خواننده محترم نیز همانند من به این باور رسیده باشد که ایرادات یادشده در این نوشته، صرفاً ثمرات تعجیل و شتابی است که در چاپ این کتاب روا داشته شده،
ورنه، نادرند افرادی که امروز و با تنگناهایی که در کار تحقیق هست، وقت بگذارند و مجموعههایی را فراهم آورند که خیل جویندگان را از رهسپاریهای مکرر، بی نیاز گردانند. شناختن قدر زحمات افرادی چون حسن امداد، سیروس رومی، صدرا ذوالریاستین و... بدون تعارف، اهلیت میخواهد، اهلیت گام زدن در این گونه وادیها و تحمل گاه بعضی ناز و
افادهها و...
امیدوارم جناب صدرا در چاپ بعدی این کتاب که یقیناً در آیندهای نزدیک شاهد آن خواهیم بود، به رفع نواقص حاصل شتاب در چاپ اول همت گمارند، که مردانِ علم و ادب، حقیقت جویند و حقیقت گویند و حقیقت پو.
مدیر مسول و صاحب امتیاز : محمد عسلی