صفحه 2--7تیر 89
درود و بدرود
افکار عمومی همواره نقش تعیینکنندهای در توفیق جریانهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داشتهاند. به گونهای که حتی حکومتهایی که مؤلفههای مؤثر در شکلگیری آنها نشاندهنده این است که برای مردم جایگاهی قایل نیستند، تلاش میکنند با بهرهگیری از ابزارهای تبلیغاتی اینگونه وانمود کنند که عملکرد آنها مورد رضایت مردم است و گاه نیز با تن دادن به برخی از شیوههای متداول مدیریت جامعه در نظامهای مردمسالار ظرفیت نوع حکومت خود را در پذیرش دیدگاههای مردمی بالا نشان میدهند. نمونه بارز اینگونه انعطافپذیریها را میتوان در حکومت پادشاهی عربستان و برخی از شیخنشینهای حوزه خلیج فارس مشاهده کرد؛ هر چند این مانورهای سیاسی نمیتواند ضعفهای ناشی از نگاه سنّتی آنها به حکومت را بپوشاند اما شاید دلارهای نفتی و مناسبات اقتصادی و سیاسی اینگونه کشورها با کشورهایی که نبض افکار عمومی مردم جهان را با بهرهمندی از امکانات تبلیغاتی در دست دارند، از بزرگنمایی نارساییهای موجود در این کشورها جلوگیری کند.
به طور کلی باید اذعان داشت که تأمین رضایت و جلب حمایت مردم برای شکلگیری یا تداوم و موفقیت یک جریان یا تفکری که بناست محقق گردد، اصلی است که نباید مورد غفلت قرار گیرد. زیرا برخورداری از منافع مشترک و احساس همسرنوشتی که زیربنای شکلگیری یک کشور و جوهره مفهوم ملت است، شرایطی را ایجاد میکند که به همکاری روزافزون مردم برای تحقق آرمانهای ملی میانجامد. تأمین رضایت مردم تقویتکننده چنین احساسی است.
با پذیرش این واقعیت که رضایتمندی مردم از شیوههای اداره جامعه با نیازهای اساسی آنها یعنی امنیت، آسودگی و رفاه پیوندی اجتنابناپذیر دارد و حتی نظامهای مبتنی بر دین و اخلاق نیز قول تأمین همین نیازها را دادهاند معلوم است که چگونه میتوان افکار عمومی را به موازات اداره جامعه با خود همراه ساخت.
بیان حکیمانه «الملک، یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم» نیز بر تأثیرگذاری نحوه تأمین نیازهای اساسی بر رضایتمندی مردم، صرفنظر از نوع حکومت تأکید دارد. از این رو مطالبات اساسی مردم از حکومتهای مردمسالار و غیر آن تفاوت ماهوی با یکدیگر ندارند و در هر دو نوع از حکومت تأمین نیازهای اساسی، مطالبه اصلی مردم است و عدم تحقق این امر برای هر دو نوع حکومت مخاطرهآمیز است با این تفاوت که سازوکارهای موجود در نظامهای مردمسالار که بر مشارکت عمومی استوار است آستانه تحمل مردم را به دلیل احساس سهیم بودن در تصمیمگیریها بالا میبرد و به موازات آن آنها را به همکاری و همگامی در تمامی عرصهها ترغیب میکند و در حکومتهای غیرمردمسالار همه کاستیها به مؤلفههای اصلی حکومت و اشخاص ذینفوذ بازمیگردد و در چنین شرایطی مردم به جای همکاری، به رقابت با حکومت دست میزنند تا آنجا که از پرداخت مالیات، اجرای دقیق قوانین و همکاری سر باز میزنند و قاچاق و دزدی از بیتالمال و بسیاری از رفتارهای اجتماعی که در حکومتهای مردمسالار ناهنجار محسوب میشود در چنین حکومتهایی زرنگی تلقی میگردد.
کسانی که نظامهای رایج مردمسالار در برخی کشورها را نظامهای ایدهآلی نمیدانند بر این باورند که شگردهای تبلیغاتی متداول در این کشورها که برای سمت و سو دادن به افکار عمومی و متقاعد کردن آنها به کار گرفته میشود، اخلاقمدارانه و مبتنی بر حقیقت نیست و برای اثبات ادعای خود به مواردی اشاره میکنند که رسانهها با شیوههای افسونگرانه حقی را باطل و باطلی را حق جلوه میدهند و حتی ادعای آزادی رسانهها در اینگونه نظامها را نیز واقعی نمیدانند و میگویند کسانی که متولی بنگاههای خبری فراگیر و تأثیرگذار هستند به دلیل منافع مشترکی که با گردانندگان نظامهای به ظاهر آزاد دارند هدایتکننده افکار عمومی هستند. وجود خطوط قرمز و جستارهای ممنوعه در حوزههای تولید خبر و گزارش و همچنین بیاعتنایی به برخی رویدادها و بزرگنمایی برخی رویدادهای دیگر نیز نمونههایی است که منتقدان اینگونه شیوههای تبلیغاتی روی آنها انگشت میگذارند. اگر چه مشابه چنین ایرادهایی نیز بر منتقدین چنین نظامهایی نیز وارد است.
برخی بر این باورند که چون مردم همواره به حقیقت ناب دسترسی ندارند و این تضمین وجود ندارد که به خطا نروند، جلب رضایت افکار عمومی را معیاری برای ارزیابی نوع اداره حکومت نمیدانند اما در عین حال اینگونه افراد قادر نیستند راهکاری منطقی و متقاعدکننده که جایگزین خوبی برای رضایت افکار عمومی در ارزیابی نحوه اداره جامعه باشد ارائه دهند.
برخی هنوز نمیدانند که بین فهم و درک یک ایده و راهکار، و احساس رضایتمندی از اجرای آن تفاوت وجود دارد و مردم اساساً اگر چه ممکن است با یک اصل یا حکم مخالفتی نداشته باشند و یا تخصص فهم آن را نداشته باشند. اما این حق را دارند که در مورد شیوه اجرای یک حکم نظر بدهند. ممکن است کسی فلسفه وجودی برخی از احکام اسلامی را نفهمد اما از درک آثار چگونگی اجرای آن عاجز نیست!!
به هر حال اگر بپذیریم که هر امری، سخنی، رفتاری، اقدامی و... بازتابهای اجتماعی و اقتصادی دارد چه کسانی غیر از مردم میتوانند نشان دهنده عمق تأثیر آن باشند.
با تأمل در زندگی و آثار شخصیتهای سیاسی، اجتماعی، علمی، هنری و ورزشی محبوب و ماندگار درمییابیم که گام نهادن در جهت منافع عمومی، احترام به مردم و ارائه خدمات ارزنده به جامعه بشری راز و رمز حسن شهرت آنها بوده است.
خداوند حتی بهشتی را هم که برای ترغیب مردم به نیکی به آنها وعده میدهد جایی است که در آنجا ترسی وجود ندارد و همه شاد و خرم هستند و هر نیازی که داشته باشند برآورده میشود. یعنی همان نیازهای محوری که مورد اشاره قرار گرفت و اکنون نیز انگیزه شکلگیری ملتها و دولتهاست. از این رو نمیتوان در هر نوع از حکومت به دنبال رد پای رضایتمندی مردم در موضوعاتی گشت که عینیت و مصداق خارجی ندارند و با نیازهای اساسی آنها در ارتباط نیست.
این که ممکن است افکار عمومی خاستگاهی غیرواقعی و القایی داشته باشد، این که ممکن است افسونگریها و شانتاژهای تبلیغاتی به جریان سمتدهی به افکار عمومی ورود کرده باشد، این که ممکن است کماطلاعی مردم زمینهساز پذیرش یک باور و جریان تبلیغاتی سوء توسط آنها باشد و... نمیتواند دستاویزی برای تخطئه افکار عمومی باشد. زیرا همین مردم در نظامهای مردمسالار تعیینکننده مؤلفههای اصلی حکومت هستند بنابراین نمیتوان در یک موضع بر نگاه آنها مهر تأیید زد و در موضعی دیگر پذیرای نگاه آنها نبود.
به هر حال افکار عمومی را نمیتوان نادیده گرفت، فلسفه شکلگیری رسانهها و اهمیت آنها به چنین موضوعی بازمیگردد، کسانی که هر روز پس از خروج از خانه با دیدن همسایهها به آنها سلام میکنند از نحوه پاسخ آنها میتوانند به سردی یا گرمی نگاه آنها که در سلام متقابلشان پنهان است پی ببرند. وقتی یک سلام و علیک تا این اندازه میتواند معیار ارزیابی نگاه دیگران نسبت به ما باشد، رسانههای دیداری و شنیداری و نوشتاری که میتوانند بازتاب دهنده نگاه و نظر مردم و مسئولین باشند اهمیتی به مراتب بالاتر دارند. رسانهها اگر وفادار به رسالت و فلسفه وجودی خود باشند با مردم تفاوتی ندارند و منعکسکننده افکار عمومی هستند. حتی در حد یک درود و بدرود. از این رو هر فردی باید ارزش خود را در ارزشی که برای مردم قائل است جستجو کند.
مدیر مسول و صاحب امتیاز : محمد عسلی