درود و بدرود
افکار عمومی همواره نقش تعیین­کننده­ای در توفیق جریان­های سیاسی، اجتماعی و  اقتصادی داشته­اند. به گونه­ای که حتی حکومت­هایی که مؤلفه­های مؤثر در شکل­گیری آنها نشان­دهنده این است که برای مردم جایگاهی قایل نیستند، تلاش می­کنند با بهره­گیری از ابزارهای تبلیغاتی اینگونه وانمود کنند که عملکرد آنها مورد رضایت مردم است و گاه نیز با تن دادن به برخی از شیوه­های متداول مدیریت جامعه در نظام­های مردم­سالار ظرفیت نوع حکومت خود را در پذیرش دیدگاه­های مردمی بالا نشان می­دهند. نمونه بارز اینگونه انعطاف­پذیری­ها را می­توان در حکومت پادشاهی عربستان و برخی از شیخ­نشین­های حوزه خلیج فارس مشاهده کرد؛ هر چند این مانورهای سیاسی نمی­تواند ضعف­های ناشی از نگاه سنّتی آنها به حکومت را بپوشاند اما شاید دلارهای نفتی و مناسبات اقتصادی و سیاسی اینگونه کشورها با کشورهایی که نبض افکار عمومی مردم جهان را با بهره­مندی از امکانات تبلیغاتی در دست دارند، از بزرگنمایی نارسایی­های موجود در این کشورها جلوگیری کند.
به طور کلی باید اذعان داشت که تأمین رضایت و جلب حمایت مردم برای شکل­گیری یا تداوم و موفقیت یک جریان یا تفکری که بناست محقق گردد، اصلی است که نباید مورد غفلت قرار گیرد. زیرا برخورداری از منافع مشترک و احساس هم­سرنوشتی که زیربنای شکل­گیری یک کشور و جوهره مفهوم ملت است، شرایطی را ایجاد می­کند که به همکاری روزافزون مردم برای تحقق آرمان­های ملی می­انجامد. تأمین رضایت مردم تقویت­کننده چنین احساسی است.
با پذیرش این واقعیت که رضایتمندی مردم از شیوه­های اداره جامعه با نیازهای اساسی آنها یعنی امنیت، آسودگی و رفاه پیوندی اجتناب­ناپذیر دارد و حتی نظام­های مبتنی بر دین و اخلاق نیز قول تأمین همین نیازها را داده­اند معلوم است که چگونه می­توان افکار عمومی را به موازات اداره جامعه با خود همراه ساخت.
بیان حکیمانه «الملک، یبقی مع الکفر و لا یبقی مع ­الظلم» نیز بر تأثیرگذاری نحوه تأمین نیازهای اساسی بر رضایتمندی مردم، صرف­نظر از نوع حکومت تأکید دارد. از این رو مطالبات اساسی مردم از حکومت­های مردم­سالار و غیر آن تفاوت ماهوی با یکدیگر ندارند و در هر دو نوع از حکومت تأمین نیازهای اساسی، مطالبه اصلی مردم است و عدم تحقق این امر برای هر دو نوع حکومت مخاطره­آمیز است با این تفاوت که سازوکارهای موجود در نظام­های مردم­سالار که بر مشارکت عمومی استوار است آستانه تحمل مردم را به دلیل احساس سهیم بودن در تصمیم­گیری­ها بالا می­برد و به موازات آن آنها را به همکاری و همگامی در تمامی عرصه­ها ترغیب می­کند و در حکومت­های غیرمردم­سالار همه کاستی­ها به مؤلفه­های اصلی حکومت و اشخاص ذی­نفوذ بازمی­گردد و در چنین شرایطی مردم به جای همکاری، به رقابت با حکومت دست می­زنند تا آنجا که از پرداخت مالیات، اجرای دقیق قوانین و همکاری سر باز می­زنند و قاچاق و دزدی از بیت­المال و بسیاری از رفتارهای اجتماعی که در حکومت­های مردم­سالار ناهنجار محسوب می­شود در چنین حکومت­هایی زرنگی تلقی می­گردد.
کسانی که نظام­های رایج مردم­سالار در برخی کشورها را نظام­های ایده­آلی نمی­دانند بر این باورند که شگردهای تبلیغاتی متداول در این کشورها که برای سمت و سو دادن به افکار عمومی و متقاعد کردن آنها به کار گرفته می­شود، اخلاق­مدارانه و مبتنی بر حقیقت نیست و برای اثبات ادعای خود به مواردی اشاره می­کنند که رسانه­ها با شیوه­های افسونگرانه حقی را باطل و باطلی را حق جلوه می­دهند و حتی ادعای آزادی رسانه­ها در اینگونه نظام­ها را نیز واقعی نمی­دانند و می­گویند کسانی که متولی بنگاه­های خبری فراگیر و تأثیرگذار هستند به دلیل منافع مشترکی که با گردانندگان نظام­های به ظاهر آزاد دارند هدایت­کننده افکار عمومی هستند. وجود خطوط قرمز و جستارهای ممنوعه در حوزه­های تولید خبر و گزارش و همچنین بی­اعتنایی به برخی رویدادها و بزرگنمایی برخی رویدادهای دیگر نیز نمونه­هایی است که منتقدان اینگونه شیوه­های تبلیغاتی روی آنها انگشت می­گذارند. اگر چه مشابه چنین ایرادهایی نیز بر منتقدین چنین نظام­هایی نیز وارد است.
برخی بر این باورند که چون مردم همواره به حقیقت ناب دسترسی ندارند و این تضمین وجود ندارد که به خطا نروند، جلب رضایت افکار عمومی را معیاری برای ارزیابی نوع اداره حکومت نمی­دانند اما در عین حال اینگونه افراد قادر نیستند راهکاری منطقی و متقاعدکننده که جایگزین خوبی برای رضایت افکار عمومی در ارزیابی نحوه اداره جامعه باشد ارائه دهند.
برخی هنوز نمی­دانند که بین فهم و درک یک ایده و راهکار، و احساس رضایتمندی از اجرای آن تفاوت وجود دارد و مردم اساساً اگر چه ممکن است با یک اصل یا حکم مخالفتی نداشته باشند و یا تخصص فهم آن را نداشته باشند.  اما این حق را دارند که در مورد شیوه اجرای یک حکم نظر بدهند. ممکن است کسی فلسفه وجودی برخی از احکام اسلامی را نفهمد اما از درک آثار چگونگی اجرای آن عاجز نیست!!
به هر حال اگر بپذیریم که هر امری، سخنی، رفتاری، اقدامی و... بازتاب­های اجتماعی و اقتصادی دارد چه کسانی غیر از مردم می­توانند نشان دهنده عمق تأثیر آن باشند.
با تأمل در زندگی و آثار شخصیت­های سیاسی، اجتماعی، علمی، هنری و ورزشی محبوب و ماندگار درمی­یابیم که گام نهادن در جهت منافع عمومی، احترام به مردم و ارائه خدمات ارزنده به جامعه بشری راز و رمز حسن شهرت آنها بوده است.
خداوند حتی بهشتی را هم که برای ترغیب مردم به نیکی به آنها وعده می­دهد جایی است که در آنجا ترسی وجود ندارد و همه شاد و خرم هستند و هر نیازی که داشته باشند برآورده می­شود. یعنی همان نیازهای محوری که مورد اشاره قرار گرفت و اکنون نیز انگیزه شکل­گیری ملت­ها و دولت­هاست. از این رو نمی­توان در هر نوع از حکومت به دنبال رد پای رضایتمندی مردم در موضوعاتی گشت که عینیت و مصداق خارجی ندارند و با نیازهای اساسی آنها در ارتباط نیست.

این که ممکن است افکار عمومی خاستگاهی غیرواقعی و القایی داشته باشد، این که ممکن است افسونگری­ها و شانتاژهای تبلیغاتی به جریان سمت­دهی به افکار عمومی ورود کرده باشد، این که ممکن است کم­اطلاعی مردم زمینه­ساز پذیرش یک باور و جریان تبلیغاتی سوء توسط آنها باشد و... نمی­تواند دستاویزی برای تخطئه افکار عمومی باشد. زیرا همین مردم در نظام­های مردم­سالار تعیین­کننده مؤلفه­های اصلی حکومت هستند بنابراین نمی­توان در یک موضع بر نگاه آنها مهر تأیید زد و در موضعی دیگر پذیرای نگاه آنها نبود.
به هر حال افکار عمومی را نمی­توان نادیده گرفت، فلسفه شکل­گیری رسانه­ها و اهمیت آنها به چنین موضوعی بازمی­­گردد، کسانی که هر روز پس از خروج از خانه با دیدن همسایه­ها به آنها سلام می­کنند از نحوه پاسخ آنها می­توانند به سردی یا گرمی نگاه آنها که در سلام متقابلشان پنهان است پی ببرند. وقتی یک سلام و علیک تا این اندازه می­تواند معیار ارزیابی نگاه دیگران نسبت به ما باشد، رسانه­های دیداری و شنیداری و نوشتاری که می­توانند بازتاب دهنده نگاه و نظر مردم و مسئولین باشند اهمیتی به مراتب بالاتر دارند. رسانه­ها اگر وفادار به رسالت و فلسفه وجودی خود باشند با مردم تفاوتی ندارند و منعکس­کننده افکار عمومی هستند. حتی در حد یک درود و بدرود. از این رو هر فردی باید ارزش خود را در ارزشی که برای مردم قائل است جستجو کند.