شخصیت پردازی در داستان جمشید
صدیقه پیکر*
چکیده
شخصیت و شخصیت پردازی از عناصر مهم هر داستان است.
    داستان وسیله ای است برای معرفی شخصیت ها. داستان ظرف است و شخصیتها مظروف. در یک اثر برای معرفی شخصیتها به توصیف احوال و خصوصیات اخلاقی آنها نمی پردازند، موقعیتی فراهم می آورند یعنی داستان می سازند تا به اقتضای خلق و خوی خود، در چارچوب آن داستان، با اعمال خود، خود را معرفی کند. در جهت ساختن داستان نیز برای این شخص که دارای خصوصیات معین است، هدفی در نظر می گیرند و در مسیر هدف موانعی ایجاد می کنند. آنگاه این شخص با تلاش خود در رسیدن به هدف شخصیت خود را بروز می دهد. (مکی، 1385، ص 32)
در داستان وظیفه سنگین، بر گردن اشخاص داستان است. آنان خلق می شوند تا بار اثبات نظریه نویسنده را به دوش کشند.
     در نوشتار حاضر سعی بر آن است تا شخصیت های داستان جمشید شاهنامه فردوسی از جنبه های زیر مورد بحث و بررسی قرار گیرد:
     - اشخاص پیچیده و ساده
- ترسیم سیمای اشخاص
1) توصیف طبع و رفتار اشخاص
2) حرکات اشخاص
3) توصیف اعتبار و آبروی اشخاص
- اشخاص درجه یک (اصلی) و درجه دو
- شخصیت پویا و ایستا
شخصیت
شخصیت و شخصیت پردازی از عناصر بسیار مهم هر داستان است. شخصیت در اثر روایی یا نمایشی، فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او، در عمل او و آنچه می گوید و می کند، وجود داشته باشد. خلق چنین شخصیت هایی را که برای خواننده در حوزه داستان مثل افراد واقعی جلوه می کنند، شخصیت پردازی
می خوانند. (میرصادقی، 1376، ص 84)
اشخاص پیچیده و اشخاص ساده
الف) اشخاص پیچیده
اشخاص کاملی هستند که به رغم قرار گرفتن در چارچوب کلی طرح،  اعمالشان قابل پیش بینی نیست و دارای شخصیتی زنده هستند. (مکی، 1385، ص 68)
جمشید پادشاهی است دارای دو مقام شهریاری و موبدی و برخوردار از فره ایزدی. جهان را از آشوب و آشفتگی برمی کشد. دوره حکومت او دوره ای همراه با آرامش و آسایش است؛ اما دریغ که ناگاه خودبین شده و کیهان خدیو را ناسپاس می گردد، در نتیجه فره ایزدی از او می گریزد و ایران به مدت هزار سال به زیر سیطره ضحاک مار دوش می رود.جمشید دارای شخصیتی پیچیده است چرا که خواننده در مسیر داستان از جمشید انتظار چنین عمل و در نتیجه آن، چنان سرنوشت شومی را ندارد.
ابلیس نیز دارای شخصیتی پیچیده است. او در این داستان وجود خارجی یافته  و هر بار در هیأتی بر ضحاک ظاهر می گردد و وی را به بیراهه می کشاند. خواننده او را دروغگوی و درغزن می بیند و در طول داستان از پیش بینی نیرنگ هایش ناتوان
می گردد. او ضحاک را به زوال و نابودی می کشاند و پس از آنکه او را بیچاره دو عالم نمود، ناپدید می گردد.
ب) اشخاص ساده
اینان براساس منطقی سطحی و با خصوصیاتی کلیشه ای خلق می شوند و از کیفیت شخصیت پیچیده بدورند. رفتار و کردارشان کاملاً قابل پیش بینی و از پیش معین شده است. مخاطب می داند هر لحظه به ازای یک محرک معین چه عملی از آنها سر خواهد زد. (مکی، 1385، ص 70)
دو شخصیت دیگر داستان، مرداس و ضحاک دارای شخصیتی ساده اند. حضور مرداس در داستان همچون صاعقه لحظه ای بیش نیست، برای لحظه ای شخصیت نیک او فضا را روشن می نماید و محو می گردد. او به توطئه ابلیس و به دست پسرش ضحاک از میان می رود. مرداس در حضور کوتاه از خود تصویری نیکو - در هیأت فردی پاکدین و خداترس - در اذهان بر جای
 می گذارد.شخصیت منفور و منفی داستان، ضحاک است او تا پایان عمر بر سیرت زشت خود برجای می ماند. فریب خورده ابلیس است و طی نقشه ای از پیش طراحی شده، کشنده پدر می گردد. دوران حکومت و پادشاهی او همراه با ظلم و بیداد است.
ترسیم سیمای اشخاص
1) توصیف طبع و رفتار
رفتار اشخاص دریچه ای است برای ورود به اعماق روح ایشان. هیچ رفتاری بی جهت از کسی سر نمی زند. با مورد بررسی قرار دادن نوع رفتار اشخاص می توان بر انگیزه و از آنجا به مسائل پیچیده و نهفته در عمق ضمیر ایشان پی برد. نوع رفتار اشخاص عمدتاً ناشی از جهان بینی ایشان است. (مکی، 1385، ص 74)
با توصیف طبع و خوی شخص، نویسنده مشخص می کند که او چگونه آدمی است. ذاتاً قانع و خرسند است یا ناراضی، خودبین است یا متواضع و فروتن. (مکی، 1385، ص 77)
جمشید: او پادشاه فرهمند ایرانی بود. در دوران اهورایی زندگی اش
دست بدان از زندگی ایرانیان کوتاه بود، همه او را مطیع و فرمانبردار بودند، او نیز عدالتکار و فرمانبردار کیهان خدیو. به خویشتن مغرور، خداوند را نافرمان گشت و ادعای خدایی نمود.
    مرداس: پادشاه پاکدین و نیک سرشت عربستان. او خدا ترس، اهل نماز و نیایش، سخاوتمند و عدالت کار بود.
ضحاک: کشنده پدر، ناپاک، کم خرد و دلیر.
«کش از مهر بهره نبود اندکی» اگر در این مصرع مهر به معنی خورشید تعبیر شود، نشان دهنده وجود آیین مهر در آن زمان در
 بین النهرین[ میان­رودان] است و بی اعتقادی ضحاک بدان را نشان می دهد و اگر به معنای دیگر محبت و دوستی تعبیر گردد به سنگدلی و نامهربانی ضحاک اشاره دارد. (معماریان، 1383، ص 328)
ابلیس: فریبکار و گزافه گو
2)حرکات اشخاص
اشخاص به اقتضای شخصیتشان حرکات مخصوص به خود خواهند داشت. موقر و آرام، زمخت و ناهماهنگ، چابک و با روح مطمئن به خود، خجول یا بزدل و... (مکی، 1385، ص 75)
جمشید: قدرتمندی و لیاقت او در امر کشورداری را می توان با بررسی دوره اهورایی زندگی او مشاهده نمود. او در این دوره پادشاهی باکفایت بود. دیوان را به خدمت انسان گرفت و خدمات ارزنده ای به مردم ارزانی داشت.دوره دوم زندگی او همراه با عجب و ذلت و خجلت و
 عزلت بود.
ضحاک: بد سیرتی و ذلت او را می توان در کشتن پدر، فریب خوردن از ابلیس مشاهده نمود.
مرداس: نیک سیرتی و صفای روح او را در خداترسی و نیایش به درگاه پروردگار در نیمه های شب و عدالت ورزی هایش
 جلوه گر است.
ابلیس: نشان زشتکاری و بدسرشتی او در فریب دادن ضحاک و به هیأت های مختلف بر او وارد شدن و او را به کارهای ناپسند وادار نمودن، دیده می شود.
3) توصیف اعتبار و آبروی اشخاص
مقام و منزلتی که یک شخص در نزد سایر اشخاص دارد و اینکه دیگران درباره او چه می گویند (مکی، 1385، ص 76)
جمشید: پسر طهمورث، پادشاه ایران، جانشین پدر، پادشاهی با فره ایزدی، شهریار و موبد. در دوره اول زندگیش، محبوب و مورد اقبال همگان و در دوره دوم منفور همگان.
ضحاک: پسر مرداس پادشاه دشت سواران نیزه گذار (عربستان) مشهور به کشنده پدر، فریب خورده ابلیس، مستبد و نامهربان،
کم خرد و ناپاک.
ابلیس: به دلیل بد طینتیهایش بی اعتبار نزد همگان.
مرداس: پادشاه عربستان، ثروتمند، مشهور به عدالتکاری و پاکدینی.
    اشخاص درجه یک (اصلی) و درجه دو
الف- اشخاص درجه یک (اصلی)
مهمترین وظیفه را در نمایش برعهده دارند. آنها عمیقاً با وقایع درگیر می شوند. وقایع موقعیت هایشان را عوض می کند و بهتر یا بدتر می گردند و در پایان داستان آن کسی نیستند که در ابتدا بوده اند.
    نمو کرده و متحول می شوند. داستان چیزی نیست جز شرح وظایفی که بر اشخاص اصلی می رود و خواننده از طریق بذل توجه به سرنوشت ایشان با وقایع داستان درگیر می شود. (مکی، 1385، ص 93)
جمشید، ضحاک و ابلیس به دلیل تأثیری که در روند کلی داستان دارند، از اشخاص اصلی و درجه یک به شمار می روند.
ب- اشخاص درجه دو
این اشخاص در پیشرفت وقایع از اهمیت چندانی برخوردار نیستند و به جهت آنکه وجود عینی و ویژگیهای شخصی ایشان تأثیری در روند کلی داستان ندارند، آشنایی مخاطب با آنها و توجهی که به ایشان مبذول می دارد کم و ناچیز است.
وجود آنها هنگامی محسوس می شود که در ارتباط با اشخاص اصلی قرار گیرند. (مکی، 1385، ص 96) مرداس را از این جمله می توان به حساب آورد.
شخصیت پویا و ایستا
الف- شخصیت پویا
شخصیتی است که یک ریز و مداوم در داستان، دستخوش تغییر و تحول باشد و جنبه ای از شخصیت او عقاید و جهان بینی او یا خصلت و خصوصیات شخصیتی او دگرگون شود. این دگرگونی ممکن است عمیق باشد یا سطحی، پردامنه باشد یا محدود. ممکن است در جهت سازندگی شخصیت ها عمل کند یا در ویرانگری آنها؛ یعنی در جهت متعالی کردن او پیش برود یا در زمینه تباهی او، این تغییر اساسی و مهم است. (میرصادقی، 1376، ص 94)
در این داستان جمشید و ضحاک دارای شخصیتی پویا هستند چرا که هردوی آنها در پایان داستان دارای شخصیتی متفاوت از ابتدای داستان می باشند و دچار تحول شخصیتی می گردند. تحول شخصیتی ای بسیار عمیق و پردامنه در جهت منفی که هر دو را به ابتذال می کشاند.
ب- شخصیت ایستا
شخصیتی که در داستان تغییر نکند یا اندک تغییری را بپذیرد. به عبارت دیگر در پایان داستان همان باشد که در آغاز بوده است و حوادث داستان بر او تأثیر نکند یا اگر تأثیر کند تأثیر کمی باشد (میرصادقی، 1376، ص 93)
مرداس و ابلیس، به دلیل داشتن یک شخصیت تا پایان داستان از شخصیت های ایستای داستان هستند. مرداس در همان حضور کوتاه، دارای شخصیتی مثبت و ابلیس تا پایان  منفی و منفور همگان می باشد.

* کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه الزهرا، تهران

فهرست منابع
1 - داوسن، س. و (1382) درام، ترجمه فیروزه مهاجر، تهران: نشر مرکز، چاپ دوم
2 - معماریان، محمد تقی (1383) جهان خانواده بزرگی است، تهران: انتشارات رضویه - دیرین.
3 - مکی، ابراهیم (1385). شناخت عوامل نمایش، تهران: انتشارات سروش، چاپ پنجم.
4 - میرصادقی، جمال (1376) عناصر داستانی، تهران: انتشارات شفا، چاپ دوم