زیبایی ای درخت، اما!محمد عسلی
سفید، آبی و سبز، شکوفه، آسمان و درخت، سرخ، زرد، بنفش، لاله در لاله و گلهایی که پرندگان را به
بال گشودن و پروازی آشنا تشویق میکنند.
و انسان، موجودی که وجودش فلسفه بودن یا نبودن بسیاری از موجودات را متبادر به ذهن میکند و تداعی مهر، کینه، خشم، نرمش، امنیت و ناامنی است.
آری انسان، همین کسانی که عشق را مقدس میشمارند و در تلاطم زندگی آن را لگدکوب میکنند.
همین انسان، انسانی که توسعه و عمران را به بهای تخریب طبیعت زیبا در مقدمات برنامهریزیهای خود دارد، میشوراند، میسوزاند، میپراکند و میکاود درون و برون زمین را و مینشاند سنگهای عریض و طویل روی گرده گیاهان، گلها، درختها و حتی لانه پرندگان.
آنگاه افتخار میکند به این ساخت و سازهای بتونی که به جای درختان سر به فلک کشیده جنگلی، آسمانخراشهای طویلش سر به آسمان میسایند.
آری درخت زیباست و زیبایی بسیاری از مواهب طبیعی هم از اوست. از مدادی که به دفاع و یا به تهاجم از آن مینویسد تا میز و صندلی و مبل و کمد و کتاب و کاغذ و... همه از درختند.
درختی که ما به پاس آن همه کرامت و استطاعت و قابلیتهای فراوانی که از آن است چنگال خشم بر چهرهاش کشیدهایم و زادگاهش را به سرزمین سوخته تبدیل کردهایم.
از شیره جانش مینوشیم تا برگ و بارش که طعمه نشخوارکنندگان میشوند تا گوشت و شیر و لبنیات ما را فراهم کنند.
اما چه بگویم از نسیان و فراموشی که آدمیان امروز بدان مبتلایند و هیچ نمیاندیشند که کنار جوی و پای بید و طبع شعر و یاری خوش تا به قول خواجه حافظ معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش را طلب کنند.
امروز ما به فردا میاندیشیم که کارخانجات باید کپسولهای اکسیژن هوا را برای نفس کشیدنمان آماده کنند چون هوای پاک رایگانی که دیروز تنفس میکردیم، در گذار از وضعیت برزخی امروز در فردا نخواهیم داشت. زیرا جنگلهای اکسیژنساز روز به روز کم و کمتر میشوند و آلودگیها و آلایندههای ناشی از گازهای گلخانهای بیش و بیشتر.
حاصل این نفس کشیدنهای آلوده، خشم، فراموشی، عقده،کینه و عدم تحمل دیگران است که اگر هنوز به آزمایش و تجربه در نیامده، فردا خواهد آمد که چنین است. زیرا دیگر هیچ شامهای بوی عطر گلها و ریاحین را چندان حس نمیکند و ذائقه و زبان هم از تشخیص طعم میوهها و نوشیدنیها روز به روز ناتوانتر میشود.
آسمان آبی به سیاهی میرود و ریزگردهای آن طرف مسیر به جای نسیم صبحی که از سرزمین ما میگذرد روشنایی را چنان کور میکند که جلوی پایمان را نمیبینیم.
و اگر کوههای مستعد صد کیلومتر آنطرفتر شیراز در نورآباد آتشفشانی کنند، نور علی نور میشود که بعید به نظر نمیرسد.
و امروز که بسیاری از جوانان بیاندیشه و فکر در گودی کندههای بید جویبارها برای به سیخ کشیدن قلوه گوسفندان آتش میافروزند و در غفلت پار و پیرار زیر سایه همان درخت از آفتاب و تابش تابستانی آن در امان میمانند فردا در زیر سایه کدام بید و دیگر درخت میآسایند! تعجبآور نیست که بازار خیمهدوزان و خیمهفروشان پررونق است و در بالای باربند بسیاری از سواریها خیمهها جای گرفتهاند.
راستی ما به کجا میرویم وقتی نگاهی این چنین به اطراف و پیرامون خود داریم؟
و فردا را برای آیندگان چگونه به میراث میگذاریم وقتی درختهای صد سال به بالا را با ارههای برقی به لحظهای قطع میکنیم چونان انسان پرفایدهای که به صد سالگی از نفس میافتد و جز یاد و خاطرهای از آن نمیماند؟
آیا نباید به کودکان بیاموزیم که دانه بکارند و مراقبت کنند تا بدانند چگونه یک گیاه و یا یک درخت سبز و پایدار میشود و چه زحماتی را باید برای حفظ و نگهداری آن کشید؟
در دبستان خواندیم و سرمشق گرفتیم: «دیگران کاشتند و ما خوردیم/ ما بکاریم دیگران بخورند» اما ما فقط خوردیم و نکاشتیم و اگر هم کاشتیم مراقبت نکردیم.
و شیراز امروز در این گودی، میان دو کوه با کدام هوای پاک برخاسته از روی سبزینهها و گلها میتواند شعر تر انگیزد وقتی که خاطر حزین است.
آیا جز این نیست که سرعت ماشین و دلمشغولیهای رایانهای و اینترنتی و سرگرمی با بازیهای آنچنانی جوانان ما را از طبیعتدوستی و گرایش به هوای پاک غافل و دور کرده است؟
افسوس که بازار فروش گلهای مصنوعی لحظه به لحظه پررونقتر و خانهها و مکانهای عمومی از حضور آنها پر و پرتر میشوند و دیگر حس دوستی با گلدانهای شمعدانی هم قوتی ندارند تا دستی به نوازش بر سر آنها بکشیم و آبی به گلوی خسته گلی بریزیم و با طبیعت مأنوس شویم!
و دریغا که شعرا و نویسندگان و رسانهها هم به شدت از آموزش و ترغیب مردم به گلکاری و درختکاری دور افتادهاند و صفحات روزنامهها پر است از شرح و بیان حوادث و جنایات، چون گلی خوشبوی خشم برآمده از جهل و فقر را کاهش نمیدهد و حس دوستی داشتن و نوعدوستی ضعیف شده گویی ما هدف از بودن خود را فراموش کردهایم و از اصالت دور افتادهایم.
و اما بعد.
شهرداری شیراز، محلهها، کوچهها و مردم را به داشتن و کاشتن گلها و گیاهان تشویق کند و در هر خانهای که درختی بارور شده دارای شناسنامه شود تا از نرخ عوارض سالیانهشان بکاهد و اگر درختی قطع شد به عوارض بیفزاید تا بار دیگر دانشآموزان این شعر زیبای کسرایی را با شور و اشتیاق بخوانند.
زیبایی ای درخت
تو قامت بلند تمنایی ای درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان
بالایی ای درخت
وقتی که بادها
در برگهای درهم تو لانه میکنند
وقتی که بادها
گیسوی سبزفام تو را شانه میکنند
خنیاگر غمین خوش آوایی ای درخت
والسلام