صفحه 5--21 آبان 91
زبان عرفانی، در تأمّلات فلسفی و زبان شناسی
حمیدرضا سلیمانیان بخش چهارم
حمیدرضا سلیمانیان بخش چهارم
3 - نشانه شناسی زبان عرفانی
در هر زبانی، خواه گفتاری و خواه نوشتاری، مجموعه ای از نشانه ها وجود دارند که بیانگر اشیاء، رویدادها، رفتار، کردار و پیوندهایی هستند که موجبات زندگی را فراهم می آورند. این نشانه ها به صورت های گوناگونی با هم ترکیب می شوند، تا اندیشه های بزرگتر و عالی تری را بیان کنند.
نشانه هایی که آدمیان برای مقاصد خود به کار می برند، متعدّد و متکثّر است. این گونه نشانه ها، آن گونه که «دو سوسور» نیز خاطرنشان می کند، وضعی و قراردادی است و رابطه ماهوی بین آنها موجود نیست. ارتباط دالّ و مدلول صرفاً براساس قرارداد استوار است. اختیاری بودن نشانه ها، یعنی بی سبب بودنشان یا رهایی از بند رابطه طبیعی، اساس قرارداد نشانه شناسیک در زبان است (دوسوسور، 1378، ص 105) .
پایداری رابطه دالّ و مدلول امری کاملاً ثابت و قطعی نیست و بسته به کاربرد زبان، متفاوت می شود. در زبان برقراری ارتباط یا زبان اجتماعی، چون بر پایه اشتراکات بنا شده، عدم پایداری نشانه ها کمتر، و در زبان فردی یعنی زبانی که فرد به شخصه برای اندیشیدن در مورد جهان به کار می برد، بیشتر است.
سیلان و بازی نشانه ها در زبان عرفانی، که مجموعه قراردادهای جدید را به وجود می آورند، نیز امری بدیهی است. این کلام از قالب منطقی پیروی نمی کند. درک سالک و عارف از هستی در قالب ها گرفتار نیست؛ بلکه دایم در سیلان و دگرگونی است. عارف از هیچ قیودی تبعیّت نمی کند. عرفان برخوردی متفاوت با هستی است. از این رو، تصاویری متفاوت با هستی می آفریند؛ تصاویری ناآشنا و تازه و دارای فضاهای مبهم که مصداقی در جهان خارج ندارد، و لذا مدلول های آن همیشه در سیلان و گردش است و از این رو، فهم اشیاء وابسته به اسم آنها نیست. به گفته مولوی:
چه تعلّق آن معانی را به جسم
چه تعلق فهم اشیا را به اسم(مولوی، 1378، ج1، ص 294)
همان گونه که گفته شد، حتی این محدودیت نه تنها در سطح زبان فردی که در سطح زبان اجتماعی هم وجود دارد؛ از این رو گفته اند: به هنگام سخن گفتن از درختان، رنگ ها، برف، گل ها، و... چیزی در مورد نفس اشیاء نمی دانیم، و با این حال صاحب هیچ نیستیم مگر استعاره هایی برای اشیاء، استعاره هایی که به هیچ وجه با پدیده های اصلی تطابق ندارد(نیچه و دیگران، 1373، ص 125) .
لذا می بینیم در عمل هم زبان نتوانسته و نمی تواند مشکل ارتباط را به نحو کامل حل کند؛ زیرا واژه ها دلالت روشنی بر معانی ندارند. آنها به واقع دارای معنای خاصّی نیستند و گاهی ما از بیان معنای خود عاجز می مانیم.
تکلیف مفهوم یک نشانه تنها در ریاضیات روشن است و بس. وقتی در نتیجه چنین شرایطی، رابطه بین نشانه ها با مصداق و مفهوم از فردی تا فرد دیگر متفاوت باشد و درک مشترک را تا حدودی ناممکن سازد؛ در حوزه بیان اعتقادات، کار زبان دشوارتر و مشکل ارتباط حادتر خواهد بود، چون هر نظام اعتقادی شبکه ای از باورها و جملاتی است که معتقدان یکی از نظام ها بر زبان می آورند و صدق و کذب آن جز با ارجاع به نظام اعتقادی آنان میسر نمی شود(موحد، 1377، ص 17) .
مولوی می گوید:
لفظ در معنی همیشه نارسان
زان پیمبر گفت قَد کَل لِسان
نطق اسطرلاب باشد در حساب
چه قدر داند ز چرخ و آفتاب
خاصه چرخی کاین فلک زو پرّه ای است
آفتاب از آفتابش ذرّه ای است(مولوی، 1378، ج1، ص 284)
حال های عرفانی، بسیار فردی و شخصی می باشد و چون شخصی است، لاجرم هیچ گونه واژه ای نمی توان یافت که به کمک آن دیگران نیز آن حال را دریابند. وقتی این حال ها عمومی نباشد، وضع واژه برای آن تنها می تواند از جانب فردی باشد که آن را انجذاب کرده است و نه دیگران. حتی خود عرفا هم هرکدام اشراق های خاصّی دارند و لذا وضع واژه بسیار فردی است.
واژه های عمومی نمی توانند با معنایی، اشراق های عرفانی را حمل کنند، لاجرم عارف به واژه سازی جدید می پردازد و برای توصیف حال خود، ابداع زبان و واژه هایی خاص را پیش می گیرد؛ لذا در بیان دریافت های عرفانی، با نشانه های ناپایدار و ساختار بیانی نامعلوم و زبان رمز، روبرو هستیم. از این جهت، زبان عرفان بسیار شبیه شهودهای شاعرانه و زبان شعر می شود. همچنان که در آثار ادبی، مدلول ها ضرورتاً به دال های خودشان وفادار نمی مانند(حق شناس، 1382، ص 165) و خارج از چهارچوب و کاربردهای معمول عمل می کنند؛ در بیان عرفانی نیز به مجاز و رمز نزدیک تر می شود: «مجاز نه تنها به معنای یک صنعت بدیعی، بلکه به معنای وجهی از اندیشیدن و نوشتن قیاسی است که طبق آن، بیان کلامی جایگزین چیزی می شود که طبق تعریف، ورای بیان کلامی است» (فرای، 1379، ص 31) .
بر این اساس، در حوزه امور روحانی نمی توان بسیاری از مسایل و حقایق را بیان کرد مگر با واژه هایی که بیرون از معنای حقیقی خود به کار رفته اند(نمادها) ؛ که خود آنها نیز نمی توانند یک حقیقت دست نیافتنی را به روشنی بیان کنند؛ اما، آدمی چاره ای جز این ندارد که هر آنچه را می جوید یا حسّ می کند به گونه ای که می تواند، بیان کند. آنچه فهم زبان عرفانی را مشکل می کند، تشخیص و طبقه بندی همین مناسبت های میان دالّ و مدلول است؛ مثلاً «زلف» را به کار برده اند و معنای دیگری را افاده می کنند. اما، این کاربردها یکسان و ثابت نیست، گاهی مراد از آن مراتب امکان است و گاهی ظلمت کفر و گاهی غیبت هویّت، تعیّنات، مراتب کثرات، تغییرات و تبدّلات سلسله موجودات و تجلّی جلالی در صورت جسمانی و...(یثربی، 1377، ص 593).
لذا برای این گونه الفاظ و تعبیرات نمی توان فرهنگ و لغت نامه تنظیم کرد؛ کسانی هم که دست به چنین کاری زده اند، مشکل چندانی را نتوانسته اند، حل کنند.
4 - رابطه لفظ و معنی در زبان عرفانی
زبان برای تجربه های عرفی بنا گذاشته شده و مناسب مقام فاهمه انسانی است که طیّ آن، معانی مشترک انسانی، که حاصل تجربیّات همگانی و حسّی است، در ظرفی محدود به نام لفظ ریخته می شود. اما، هنگامی که پای تجربیّات فوق عرفی و ادراکات و دریافت های درشت به میان می آید که از ظرف فاهمه لبریز می شود؛ در این حالت زبان دیگر بار کشیدن آن معانی را ندارد، و هرچقدر که مرکب زبان و سخن رام باشد، چون به این مقام می رسد، معنا سرکشی می کند و از ظرف تنگ لفظ لبریز می شود.
در نظر عارف، کلمه به دنیای مادی و اشیاء محسوس تعلّق دارد، در حالی که، معنی به راستی از عالم مجرّد است. ابن خلدون می گوید«و لغات، مراد ایشان- صوفیّه- را نسبت به مقاصد مزبور ایفاء نمی کند. چه لغات برای معانی متعارفی وضع شده اند و اکثر آنها از محسوساتند» (ابن خلدون، 1359، ص 990). کلمه فقط دروازه تنگی است که از طریق آن، ذهن انسانی به اقلیم بی حدّ و مرز معنا قدم می نهد. معنا کاملاً مستقل از کلمه، گویی به میل خود با انعطاف پذیری حیرت آوری، هماهنگ با درجه عمق و شعور انسان، به بالندگی ادامه می دهد.
دوگانگی لفظ و معنا همچون دوگانگی جسم و جان است. اندیشه و معنا، که همان خاصیّت گوهر جان است، متعلق به یک جهان است، و سخن که نمود و ظهور اندیشه است متعلق به جهان دیگر. همچنان که همه آنچه در عالم معنی و غیب و روح و ملکوت است، قابلیّت گنجایی تامّ و کامل در دنیا و در جسم را ندارد؛ اندیشه ها و معانی هم به تمامی در الفاظ در نمی گنجد و ما تنها آثار و نشانه های آن را در زبان می بینیم. از طرف دیگر، الفاظ ساخته آدمیان است، اما معانی این گونه نیست. لذا با نگریستن صرف از برون، به زحمت می توان نسبت به عمق و وسعت معنای مستتر در واژه داوری کرد، مخصوصاً هنگامی که معنی، از پشتوانه تجربه عرفانی عمیقی هم
برخوردار باشد.
منبع: راسخون
نشانه هایی که آدمیان برای مقاصد خود به کار می برند، متعدّد و متکثّر است. این گونه نشانه ها، آن گونه که «دو سوسور» نیز خاطرنشان می کند، وضعی و قراردادی است و رابطه ماهوی بین آنها موجود نیست. ارتباط دالّ و مدلول صرفاً براساس قرارداد استوار است. اختیاری بودن نشانه ها، یعنی بی سبب بودنشان یا رهایی از بند رابطه طبیعی، اساس قرارداد نشانه شناسیک در زبان است (دوسوسور، 1378، ص 105) .
پایداری رابطه دالّ و مدلول امری کاملاً ثابت و قطعی نیست و بسته به کاربرد زبان، متفاوت می شود. در زبان برقراری ارتباط یا زبان اجتماعی، چون بر پایه اشتراکات بنا شده، عدم پایداری نشانه ها کمتر، و در زبان فردی یعنی زبانی که فرد به شخصه برای اندیشیدن در مورد جهان به کار می برد، بیشتر است.
سیلان و بازی نشانه ها در زبان عرفانی، که مجموعه قراردادهای جدید را به وجود می آورند، نیز امری بدیهی است. این کلام از قالب منطقی پیروی نمی کند. درک سالک و عارف از هستی در قالب ها گرفتار نیست؛ بلکه دایم در سیلان و دگرگونی است. عارف از هیچ قیودی تبعیّت نمی کند. عرفان برخوردی متفاوت با هستی است. از این رو، تصاویری متفاوت با هستی می آفریند؛ تصاویری ناآشنا و تازه و دارای فضاهای مبهم که مصداقی در جهان خارج ندارد، و لذا مدلول های آن همیشه در سیلان و گردش است و از این رو، فهم اشیاء وابسته به اسم آنها نیست. به گفته مولوی:
چه تعلّق آن معانی را به جسم
چه تعلق فهم اشیا را به اسم(مولوی، 1378، ج1، ص 294)
همان گونه که گفته شد، حتی این محدودیت نه تنها در سطح زبان فردی که در سطح زبان اجتماعی هم وجود دارد؛ از این رو گفته اند: به هنگام سخن گفتن از درختان، رنگ ها، برف، گل ها، و... چیزی در مورد نفس اشیاء نمی دانیم، و با این حال صاحب هیچ نیستیم مگر استعاره هایی برای اشیاء، استعاره هایی که به هیچ وجه با پدیده های اصلی تطابق ندارد(نیچه و دیگران، 1373، ص 125) .
لذا می بینیم در عمل هم زبان نتوانسته و نمی تواند مشکل ارتباط را به نحو کامل حل کند؛ زیرا واژه ها دلالت روشنی بر معانی ندارند. آنها به واقع دارای معنای خاصّی نیستند و گاهی ما از بیان معنای خود عاجز می مانیم.
تکلیف مفهوم یک نشانه تنها در ریاضیات روشن است و بس. وقتی در نتیجه چنین شرایطی، رابطه بین نشانه ها با مصداق و مفهوم از فردی تا فرد دیگر متفاوت باشد و درک مشترک را تا حدودی ناممکن سازد؛ در حوزه بیان اعتقادات، کار زبان دشوارتر و مشکل ارتباط حادتر خواهد بود، چون هر نظام اعتقادی شبکه ای از باورها و جملاتی است که معتقدان یکی از نظام ها بر زبان می آورند و صدق و کذب آن جز با ارجاع به نظام اعتقادی آنان میسر نمی شود(موحد، 1377، ص 17) .
مولوی می گوید:
لفظ در معنی همیشه نارسان
زان پیمبر گفت قَد کَل لِسان
نطق اسطرلاب باشد در حساب
چه قدر داند ز چرخ و آفتاب
خاصه چرخی کاین فلک زو پرّه ای است
آفتاب از آفتابش ذرّه ای است(مولوی، 1378، ج1، ص 284)
حال های عرفانی، بسیار فردی و شخصی می باشد و چون شخصی است، لاجرم هیچ گونه واژه ای نمی توان یافت که به کمک آن دیگران نیز آن حال را دریابند. وقتی این حال ها عمومی نباشد، وضع واژه برای آن تنها می تواند از جانب فردی باشد که آن را انجذاب کرده است و نه دیگران. حتی خود عرفا هم هرکدام اشراق های خاصّی دارند و لذا وضع واژه بسیار فردی است.
واژه های عمومی نمی توانند با معنایی، اشراق های عرفانی را حمل کنند، لاجرم عارف به واژه سازی جدید می پردازد و برای توصیف حال خود، ابداع زبان و واژه هایی خاص را پیش می گیرد؛ لذا در بیان دریافت های عرفانی، با نشانه های ناپایدار و ساختار بیانی نامعلوم و زبان رمز، روبرو هستیم. از این جهت، زبان عرفان بسیار شبیه شهودهای شاعرانه و زبان شعر می شود. همچنان که در آثار ادبی، مدلول ها ضرورتاً به دال های خودشان وفادار نمی مانند(حق شناس، 1382، ص 165) و خارج از چهارچوب و کاربردهای معمول عمل می کنند؛ در بیان عرفانی نیز به مجاز و رمز نزدیک تر می شود: «مجاز نه تنها به معنای یک صنعت بدیعی، بلکه به معنای وجهی از اندیشیدن و نوشتن قیاسی است که طبق آن، بیان کلامی جایگزین چیزی می شود که طبق تعریف، ورای بیان کلامی است» (فرای، 1379، ص 31) .
بر این اساس، در حوزه امور روحانی نمی توان بسیاری از مسایل و حقایق را بیان کرد مگر با واژه هایی که بیرون از معنای حقیقی خود به کار رفته اند(نمادها) ؛ که خود آنها نیز نمی توانند یک حقیقت دست نیافتنی را به روشنی بیان کنند؛ اما، آدمی چاره ای جز این ندارد که هر آنچه را می جوید یا حسّ می کند به گونه ای که می تواند، بیان کند. آنچه فهم زبان عرفانی را مشکل می کند، تشخیص و طبقه بندی همین مناسبت های میان دالّ و مدلول است؛ مثلاً «زلف» را به کار برده اند و معنای دیگری را افاده می کنند. اما، این کاربردها یکسان و ثابت نیست، گاهی مراد از آن مراتب امکان است و گاهی ظلمت کفر و گاهی غیبت هویّت، تعیّنات، مراتب کثرات، تغییرات و تبدّلات سلسله موجودات و تجلّی جلالی در صورت جسمانی و...(یثربی، 1377، ص 593).
لذا برای این گونه الفاظ و تعبیرات نمی توان فرهنگ و لغت نامه تنظیم کرد؛ کسانی هم که دست به چنین کاری زده اند، مشکل چندانی را نتوانسته اند، حل کنند.
4 - رابطه لفظ و معنی در زبان عرفانی
زبان برای تجربه های عرفی بنا گذاشته شده و مناسب مقام فاهمه انسانی است که طیّ آن، معانی مشترک انسانی، که حاصل تجربیّات همگانی و حسّی است، در ظرفی محدود به نام لفظ ریخته می شود. اما، هنگامی که پای تجربیّات فوق عرفی و ادراکات و دریافت های درشت به میان می آید که از ظرف فاهمه لبریز می شود؛ در این حالت زبان دیگر بار کشیدن آن معانی را ندارد، و هرچقدر که مرکب زبان و سخن رام باشد، چون به این مقام می رسد، معنا سرکشی می کند و از ظرف تنگ لفظ لبریز می شود.
در نظر عارف، کلمه به دنیای مادی و اشیاء محسوس تعلّق دارد، در حالی که، معنی به راستی از عالم مجرّد است. ابن خلدون می گوید«و لغات، مراد ایشان- صوفیّه- را نسبت به مقاصد مزبور ایفاء نمی کند. چه لغات برای معانی متعارفی وضع شده اند و اکثر آنها از محسوساتند» (ابن خلدون، 1359، ص 990). کلمه فقط دروازه تنگی است که از طریق آن، ذهن انسانی به اقلیم بی حدّ و مرز معنا قدم می نهد. معنا کاملاً مستقل از کلمه، گویی به میل خود با انعطاف پذیری حیرت آوری، هماهنگ با درجه عمق و شعور انسان، به بالندگی ادامه می دهد.
دوگانگی لفظ و معنا همچون دوگانگی جسم و جان است. اندیشه و معنا، که همان خاصیّت گوهر جان است، متعلق به یک جهان است، و سخن که نمود و ظهور اندیشه است متعلق به جهان دیگر. همچنان که همه آنچه در عالم معنی و غیب و روح و ملکوت است، قابلیّت گنجایی تامّ و کامل در دنیا و در جسم را ندارد؛ اندیشه ها و معانی هم به تمامی در الفاظ در نمی گنجد و ما تنها آثار و نشانه های آن را در زبان می بینیم. از طرف دیگر، الفاظ ساخته آدمیان است، اما معانی این گونه نیست. لذا با نگریستن صرف از برون، به زحمت می توان نسبت به عمق و وسعت معنای مستتر در واژه داوری کرد، مخصوصاً هنگامی که معنی، از پشتوانه تجربه عرفانی عمیقی هم
برخوردار باشد.
منبع: راسخون
+ نوشته شده در 2012/11/11 ساعت 5:12 توسط عصرمردم
|
مدیر مسول و صاحب امتیاز : محمد عسلی