به انگیزه هجدهمین سال   نشر «عصر مردم» زایش سطرهای روشنایی در سوسوی چراغ و آئینه



         محسن دانش

امروز، زادروز «عصر مردم» است. به همین انگیزه و به پاسداشت تلاش یکساله عزیزان اهل قلم و دل در این صفحه فرهنگی - هنری، گزیده­هایی هر چند کوتاه از نوشتارها و اظهار نظرهای (درج شده در ویژه شانزدهمین سال   نشر روزنامه
عصر مردم - زمستان 89) این بزرگواران را با توجه به محدودیت­های فراروی، در زیر می­خوانید. بدیهی است که نام و یاد شماری از فرهنگوران و هنرمندانی که در این مجال کوتاه نگنجیدند، هرگز از خاطرمان محو نخواهد شد. باشد که چراغ دانایی، روشنی­بخش وجودمان گردد.
ناصر امامی: اگر شیراز را به دور از داشته­های ارزشمند دیرینگی­ها نگاه کنیم، اگر سعدی و حافظ و سیبویه و صدرا و روزبهان و دیگر و دیگرها را مورد نظر قرار ندهیم، اگر تخت جمشید و سایر آثار باستانی را ندیده بگیریم، اگر ابهت و هنرگرایی بناهای کم­نظیر کریم­خان زند و سایر اماکن اعتبارزای این کهنه دیار را به هیچ انگاریم،  اگر نام­آوران نیک­اندیش و ژرف­نگری مانند نمازی، خلیلی، مشیر، پوستچی، نادرکاظمی، فال­اسیری، خاندان سعادت و... که هر یک برای بلند آوازه ساختن شهر و دیاری کافی هستند را فراموش کنیم و از ساختن بیمارستان، درمانگاه، دانشگاه، مدرسه، هنرستان و شبانه­روزی­ها نام نبریم و هر یک از این اقدامات را بن­مایه­های فرهنگی غنی سرزمین خود به حساب نیاوریم و تنها و تنها به پدیدارهای ادبی و هنری سده اخیر در زمینه­های شعر و نثر و نشر نگاه کنیم، باید و باید برای شیراز نامی فراتر از پایتخت فرهنگی برگزینیم. (29 اردیبهشت­ماه 1390)
منصور اوجی: زیبا، همیشه زیباست/ حتی درون شب/ در پرده­ی غروب/ در صبح/ در طلوع./ زیبا، همیشه زیباست/ مطلوب عصر و مردم/ تو بوده­ای/ بمان!/ آن سان که باغی از شکوفه­ی نارنج و عطر آن/ در منظر جهان./ از صبح اولین/ تا آخر زمان
غلامحسن اولاد: حالا عصر است، شاید هم عصر مردم. عصر علی­القاعده رو به غروب و تاریکی دارد اما خروسی یک بند می­خواند، بی­مجال می­خواند. می­گویم: خفه شو، دست از خواندن بردار وگرنه می­آیم قلم پایت را می­شکنم. خروس سرخ­یال اما صدایش را همراه با بال­زدنی تماشایی، بلندتر ادامه می­دهد. طوری که «خواب در چشم تر نیما» هم می­شکند؛ همان نیمایی که شعر نو را باب کرد. شکل و شمایل و ریخت و قالب شعر سنتی را در هم ریخت بدون اینکه ملاحظه «داروک»ها را کرده باشد و به پادافره آن سنت­شکنی امروز، جماعتی سبک و سیاقش را به صُلابه می­کشند. خدا را شکر که خودش دم دست نیست وگرنه برخی از این «پست­مدرن»های دو آتشه، دمار از روزگارش در می­آوردند.
محمدحسین بهرامیان: ذهن و زبان حافظ اگر چه فراتر از زمان و مکان به جهانی آرمانی­تر توجه دارد، اما کلام او باید رنگی از زمان بگیرد تا برای انسان­های محصور در بعد زمان و مکان، قابل درک و فهم و دریافت باشد. بدین لحاظ ابتدا ازل را به ابد می­پیوندد و مستی خود را ازلی و ابدی می­داند. با این حال گاه در حوزه مجاز یا حقیقت، یا گریز از این ایده­آلیسم صرف، واقع­گرایانه به تحلیل امور می­پردازد و اوقات و زمان­هایی را برای مستی برمی­گزیند. وجود دوگانگی­های معهود و دوگونگی­ها در شعر حافظ بر این نکته تأکید تمام دارد که دغدغه حافظ «چه گفتن» نیست، بلکه همواره «چگونه زیباتر گفتن» را مد نظر داشته است. (23 فروردین­ماه 1390)
منصور پایمرد: راز ماندگاری حافظ و خیام را می­توان در کمال صورت و معنای شعرشان و تلفیق کامل این دو خصیصه با هم دانست. چه بسیار شاعرانی که بار معنا بر صورت شعرشان می­چربد و چه بسا سخنورانی که چنان به لفظ و صورت پرداخته­اند که از جان اثرشان غافل مانده و عروسکی زیبا و ملوس را به جای عروس زنده و باطراوت به بزمگاه و شعر خویش نشانده­اند. کثرت و حجیم بودن آثار، هیچگاه دلالت بر قدرت قریحه و توان ادبی کسی نیست که: «آن خشت بود که پرتوان زد» چه بسیار سخنورانی را می­شناسم که با وجود آنکه دیوان قطور شعرشان در کنج کتابخانه­ها خاک می­خورد و تنها بیتی یا غزلی از آن همه اشعار، به زبان و سینه­ی مردم راه کشیده است و همان چند بیت و یکی دو غزل است که ضمانت شاعری­شان می­باشد و این درس بزرگی است که می­توان از این دو شاعر بزرگ آموخت. (12 آبانماه 1390)
شاپور پساوند: کار فرهنگی کردن در جامعه امروز مانند این است که تو بخواهی با شوق فراوان در یک دریای توفانی شنای قهرمانی کنی، اما از هر طرف نگاه کنی به جای تماشاگرانی که باید تو را تشویق کنند، گوش تا گوش ناامنی­هایی می­بینی از جنس رقیب­ها، امواج خشمگین اندیشه­های
فسیل شده، توفان جریان­های قدرت­طلب و از همه بدتر نبودن یک ساحل امن و تازه هی کنار گوش­ات بگویند: از خیرش بگذر.
کاووس حسن­لی: حافظ با یک هوشیاری و نگاه عمیق، دردمند اجتماعی است. او هرگز از دردهای مردم فاصله نگرفته است. حافظ می­توانست با تکنیک و کلامی تو در تو و ارتباطی که با کلام وحی دارد، برای خودش در عزلت زندگی کند و ارتباطی با اجتماع نداشته باشد، اما یکی از بنیادی­ترین مسایلی که برای شناخت حافظ باید در خاطر داشته باشیم، این است که حافظ با مسایل زمان خودش کاملاً آشناست، با آنها درگیر است و شعر او بازتاب شرایط اجتماعی و نقد جدی جامعه روز خودش است، یعنی مبارزه با ریا، تظاهر و خشک­اندیشی و تحجر که از بیماری­های همیشگی جامعه ما بوده و هست. (20 فروردین­ماه 1390)
پرویز خائفی: تاریخ ادبی ما شاعری بی­پیر ندارد، به خصوص از زمان سنایی که جویبار عرفان و تصوف نرم نرمک راه می­افتد و روزگاری نه چندان دور به نهری عظیم و خروشان تبدیل می­شود تا قرن هشتم و بعد که رواج دکه­های متظاهرانه تصوف و عرفان است و پر از مایه­های عوام­فریبی، همه سالک راهند و شیخ و عابد و زاهد که کسوت پیر پوشیده­اند. اما این پیر یا انسان متعالی با من وجودی حافظ آن­چنان ابعاد وسیعی دارد که نظری اجمالی به هر کدام از آنها اگر بر مبنای بیان عقاید متفاوت و تفسیر کوتاه هم باشد، بحثی مفصل می­طلبد، چون اگر چه محور پیر است اما در حوزه خاص بیانی حافظ ابعادی پیدا می­کند که گاه تضاد است ولی نه تضاد ریشه­ای، بلکه تضادی که نشانگر دگرگونی­های یک آدم متکامل است با تحولات خصلت­های آدمی و تحول حالات طبیعی مربوط به خود. (19 خردادماه 1390)
محمدرضا خالصی: در شعر خواجه، شاعر با تمام ظرافت­های ذهنی و هنری­اش و به کار بردن دو عنصر کارآمد ابهام و ایهام، نه تنها برای هنرنمایی که بیشتر برای پوشاندن اندیشه­اش می­­کوشد، شعر حافظ اگر جاندارتر، آراسته­تر و باطراوت­تر از دیگر شعرها رخ می­نمایاند، به این جهت است که زیرکانه، اندیشه­های خود را بر ملا نساخته و بر آن پرده­ای از هوشمندی کشیده است. شعر خواجه، ما را به دو یا چند ساحت معنایی می­کشاند. بدون شک باید اشعار او را به چند ساحت معنایی خواند. او شاید از معدود کسانی است که توانسته یک غزل را چنان بیاراید که آن را در دو ساحت معنایی گاه متفاوت دید و خواند.
عبدالعلی دست­غیب: کار مطبوعاتی صرفاً اطلاع­رسانی و خبردهی نیست، بلکه باید در این حوزه به مراتب و مدارج فرهنگی نیز توجه داشت. روزنامه «عصر مردم» که داعیه فرهنگی بودن دارد (و در برخی موارد هم چنین بوده است) باید در جهت پالوده کردن زبان شیرین فارسی تلاش کند. این مشکلی است که در همه روزنامه­های دولتی، مستقل و محلی وجود دارد. زبانی که در این نشریات ارائه می­شود، زبان سعدی، فردوسی و بیهقی نیست. روزنامه و نشریه فرهنگی جامع باید طوری تنظیم شود که جامعیت داشته باشد و پیر و جوان و زن و مرد و کودک را به نوعی علاقه­مند و درگیر خواندن روزنامه کند.
جمشید صداقت­کیش: ریشه پاسداشت شب چلّه، میراث قوم «کاسپها» است. آنها از نخستین اقوام آریایی بودند که ابتدا در گیلان امروزی سکنی گزیدند. کاسپها قومی نیرومند به شمار می­رفتند که بر اساس چهارطاقی­ها، توانستند انحراف 23 درجه مدار زمین در گردش به دور خورشید را اندازه­گیری کنند. آنها با استفاده از این ابزار، به تقویمی دقیق دست پیدا کردند و دریافتند که پس از آخرین شب پاییز، اندک اندک بر طول روزها افزوده و از طول شب­ها  کاسته می­شود. (30 آذرماه 1390)
صدرا ذوالریاستین شیرازی: «عصر مردم» کاغذ اخباری است که پیوسته آرمان فرهنگوری خود را تداوم می­بخشد. در روزگار تنگ نفس «جریده روی» که کاری­ست شبیه بندبازی. عصر مردم با درایت و نگرش همه­جانبه مدیر و همراهانش، دوام خود را تاب آورده است.
سیروس رومی: شعر پدیده­ای است ویژه عشق و اگر شعری مانده حتی از نوع اجتماعی و حتی از گونه سیاسی­اش، در ته آن حسی از دوست داشتن وجود داشته. حالا تو این دوست داشتن را میهن بگیر یا آزادی و یا ماهرخی شهر­آشوب یا آن ترک شیرازی. وقتی شعر  هنر خاص این مرز و بوم می­شود، یعنی مردمش قلبی پر از مهربانی دارند و این مردم عشق را می­شناسند و این مردم شعر را به پای عاطفه­ای پر از احساس هدیه می­کنند و بهانه سرودن، مهر ورزیدن است و بس. اگر شعرهای خوب و درجه یک سعدی عاشقانه­های اوست و حافظ هم، نظامی که روایتگر عشق است و عطار هم از نوع دیگرش و ایضاً مولانا، در لایه­های زیرین شعر استاد توس «فردوسی» بزرگ هم نوعی عشق نهفته است که اگر بر زبان نمی­آید، ما انگیزه آن رنج سی ساله را خوب حس می­کنیم. (2 تیرماه 1390)
فیض شریفی: به هر حال این باور را نمی­توان از دیده فرو گذاشت که غزل مدرن و امروز وامدار نگاه و اندیشه­ی نیماست. رمز و رازها و اشارات نیما باعث شد که شاعری مثل هوشنگ ابتهاج با شناسه­ها و قراینی که از نیما کسب کرده بود، میان غزل دیروز و امروز پلی برقرار کند، اما او از این پل رد نمی­شود و راه را برای حسین منزوی باز می­کند. قبل از حسین منزوی، منوچهر نیستانی از این پل می­گذرد، اما آن کسی که از این پل به طور کامل عبور کرد و برای غزل امروز شناسنامه­ای دست و پا کرد، حسین منزوی بود. او بر قله­ی رفیع غزل ایستاد و در رسیدن به این قله، همه را جا گذاشت. (17 اسفندماه 1390)
ایرج صف­شکن: سخن گفتن پیرامون امکانی جمعی چون «عصر مردم»، قلم را دشوار و دل را می­شوراند، چرا؟ چرا که ساده است نگفتن و ننوشتن و چه دشوار راستین گفتن و معطر و گوارا نوشتن، در یک کلام ما و شما عهده­دار امانتی جانگداز هستیم و این بار صد البته بارنامه و پیغام­بری استوار می­طلبد، آیا اینگونه­ایم؟ بر پیمان خویش با مردمان استوار باشید و روزگارتان پاکیزه باد.
ابوالقاسم فقیری: تفأل به دیوان حضرت حافظ، گرفتن فال کلوک (کوزه) و گفتن قصه و متلک از آداب شب یلدا در شیراز است. کلوک، کوزه دهان گشادی است که در آن روغن، رب انار و یا ترشی می­ریزند. رسم این است که کلوکی را به میان مجلس آورده و هر یک از زنان، نشانه­ای در کلوک می­اندازند، آنگاه دختربچه­ای جلو آمده، دست در کلوک کرده، یکی از اشیای داخل کلوک را بیرون آورده و به دیگران نشان می­دهد. سپس زنی باسواد ترانه­های محلی را می­خواند و هر کسی از ترانه نتیجه­ای مخصوص به خودش می­گیرد. البته به جای ترانه­های محلی، برخی از اشعار حافظ استفاده می­کنند. (30 آذرماه 1390)
امین فقیری: خدا کند ابر نباشد که سنگینی­اش را بر دلش احساس می­کند. درست است که آسمان بدون ابر سرمازاست. اما آفتاب که درآید، همه چیز عوض می­شود. اهریمنان ریز و درشت به کُنام خود می­خزند و راه برای پاکی آشکار و باز می­شود. ولی همه اینها به کنار! این درد طاقت­سوز را چه کند. «مهراوه» نمی­دانست که درد می­­تواند از توان آدمی بکاهد. زنان شهر کوچک از حاملگی­شان گفته بودند و چگونگی زایمان «ستاره» که سر طشت رختشویی یا کنار تنور نان­پزی می­زایید. آنقدر راحت بود که همه حسرت او را می­خوردند. گویی لیوانی آب را سر بکشد اما فرخنده، که سر زا رفته بود. بچه بی­مادر به چه درد می­خورد؟ (بریده­ای از رمان «آریو برزن»)
محمد کشاورز: می­گویند سازمان­های مربوطه، روزنامه­نگاری را در ردیف مشاغل سخت قرار داده­اند. دستشان درد نکند. مثل قرار دادن آن در کنار مشاغل سخت دیگری همچون کار در معدن یا مراکز صنعتی، اما روزنامه­نگاری یک سختی دیگر هم دارد، آن هم عبور از میدان مین بدون نقشه. نظامی­ها می­دانند عبور از میدان مین، اگر نقشه کاشت مین را داشته باشی، چندان سخت نیست. نقشه همان قانون عبور است. قراردادی بین عابر و مین­کار. شفاف. نه عابر آسیب­ می­بیند، نه مینی منفجر می­شود. مگر زمانی که عابر را دشمن بدانیم و میدان مین را فرصتی برای ترساندن و حذف و نابودی­اش.
عباس کشتکاران: شعار «عصر مردم» که بر جبین هر شماره آن نشسته است این «هر که او آگاه­تر، جانش فزون» و اگر چنین است و چنین کنید جانتان فزون.
عبدالرحمن مجاهدنقی: «قاف» که ممکن است با «کاف» البرز مرتبط باشد و اساتیر آن از اساتیر مربوط به البرز سرچشمه گرفته باشد، اصل  و اساس و پایه و مایه همه بلندی­های جهان و منزلگاه ایزد مهر و فروغ و روشنی و صفا بوده است و در قرآن کریم مظهر قدرت و قدوسیت گردیده و در اساتیر با ذوالقرنین که به مطلع و مغرب شمس رسید، سخن گفته است. صوفیان هم که همیشه این­گونه امور را با تغییرات دلکش خود به صورت خاصی درمی­آورند، قاف را سرزمین دل و سرمنزل سیمرغ جان و حقیقت و راستی مطلق دانسته­اند که همه سعی سالک، صرف رسیدن به آن می­شود.
(15 اردیبهشت­ماه 1390)
نفیسه معتکف: اوضاع ترجمه در کشور کلاف سردرگمی است که از استانداردهای جهانی بسیار فاصله دارد. مترجمان ما از داشتن منابع خوب بی­بهره­اند و با وجود امکاناتی چون اینترنت، هنوز هم دسترسی به منابع و مراجع مشکل و دشوار است. متأسفانه اغلب مترجمان، تنها بر دانستن زبان متن مورد نظر تکیه می­کنند، در حالی که ترجمه یک اثر بستگی زیادی به دانستن فرهنگ آن کشور دارد و بسیاری از اصطلاحات بومی - گاه با معانی چند منظوره - مترجم را به اشتباه می­اندازد و مشکل دیگر حوزه ترجمه، برگرداندن متن از زبان دوم، سوم و گاه حتی چهارم است که در واقع متن را به متنی دیگر تبدیل می­کند و در نهایت یک متن ناقص شده را تحویل خوانندگان می­دهد.
(19 اردیبهشت­ماه 1390)
صادق همایونی: خوشبختانه روزنامه «عصر مردم» به پیمان نخستین خود با مردم و خواننده ثابت قدم مانده است و در طی مدت انتشارش با وجود نوسانات شدید اجتماعی و حوادث تلخ و شیرین، هرگز هدف فرهنگی­اش را از یاد نبرده که کار کم و کوچکی نیست. مروری بر صفحات گوناگون آن در ایام هفته و به ویژه بسیاری از صفحات ادبی و هنری و خبری­اش این موضوع را به وضوح
نشان می­دهد.