صفحه 12--14 آذر 91
به انگیزه هجدهمین سال نشر «عصر مردم» زایش سطرهای روشنایی در سوسوی چراغ و آئینه
محسن دانش
امروز، زادروز «عصر مردم» است. به همین انگیزه و به پاسداشت تلاش یکساله عزیزان اهل قلم و دل در این صفحه فرهنگی - هنری، گزیدههایی هر چند کوتاه از نوشتارها و اظهار نظرهای (درج شده در ویژه شانزدهمین سال نشر روزنامه
عصر مردم - زمستان 89) این بزرگواران را با توجه به محدودیتهای فراروی، در زیر میخوانید. بدیهی است که نام و یاد شماری از فرهنگوران و هنرمندانی که در این مجال کوتاه نگنجیدند، هرگز از خاطرمان محو نخواهد شد. باشد که چراغ دانایی، روشنیبخش وجودمان گردد.
ناصر امامی: اگر شیراز را به دور از داشتههای ارزشمند دیرینگیها نگاه کنیم، اگر سعدی و حافظ و سیبویه و صدرا و روزبهان و دیگر و دیگرها را مورد نظر قرار ندهیم، اگر تخت جمشید و سایر آثار باستانی را ندیده بگیریم، اگر ابهت و هنرگرایی بناهای کمنظیر کریمخان زند و سایر اماکن اعتبارزای این کهنه دیار را به هیچ انگاریم، اگر نامآوران نیکاندیش و ژرفنگری مانند نمازی، خلیلی، مشیر، پوستچی، نادرکاظمی، فالاسیری، خاندان سعادت و... که هر یک برای بلند آوازه ساختن شهر و دیاری کافی هستند را فراموش کنیم و از ساختن بیمارستان، درمانگاه، دانشگاه، مدرسه، هنرستان و شبانهروزیها نام نبریم و هر یک از این اقدامات را بنمایههای فرهنگی غنی سرزمین خود به حساب نیاوریم و تنها و تنها به پدیدارهای ادبی و هنری سده اخیر در زمینههای شعر و نثر و نشر نگاه کنیم، باید و باید برای شیراز نامی فراتر از پایتخت فرهنگی برگزینیم. (29 اردیبهشتماه 1390)
منصور اوجی: زیبا، همیشه زیباست/ حتی درون شب/ در پردهی غروب/ در صبح/ در طلوع./ زیبا، همیشه زیباست/ مطلوب عصر و مردم/ تو بودهای/ بمان!/ آن سان که باغی از شکوفهی نارنج و عطر آن/ در منظر جهان./ از صبح اولین/ تا آخر زمان
غلامحسن اولاد: حالا عصر است، شاید هم عصر مردم. عصر علیالقاعده رو به غروب و تاریکی دارد اما خروسی یک بند میخواند، بیمجال میخواند. میگویم: خفه شو، دست از خواندن بردار وگرنه میآیم قلم پایت را میشکنم. خروس سرخیال اما صدایش را همراه با بالزدنی تماشایی، بلندتر ادامه میدهد. طوری که «خواب در چشم تر نیما» هم میشکند؛ همان نیمایی که شعر نو را باب کرد. شکل و شمایل و ریخت و قالب شعر سنتی را در هم ریخت بدون اینکه ملاحظه «داروک»ها را کرده باشد و به پادافره آن سنتشکنی امروز، جماعتی سبک و سیاقش را به صُلابه میکشند. خدا را شکر که خودش دم دست نیست وگرنه برخی از این «پستمدرن»های دو آتشه، دمار از روزگارش در میآوردند.
محمدحسین بهرامیان: ذهن و زبان حافظ اگر چه فراتر از زمان و مکان به جهانی آرمانیتر توجه دارد، اما کلام او باید رنگی از زمان بگیرد تا برای انسانهای محصور در بعد زمان و مکان، قابل درک و فهم و دریافت باشد. بدین لحاظ ابتدا ازل را به ابد میپیوندد و مستی خود را ازلی و ابدی میداند. با این حال گاه در حوزه مجاز یا حقیقت، یا گریز از این ایدهآلیسم صرف، واقعگرایانه به تحلیل امور میپردازد و اوقات و زمانهایی را برای مستی برمیگزیند. وجود دوگانگیهای معهود و دوگونگیها در شعر حافظ بر این نکته تأکید تمام دارد که دغدغه حافظ «چه گفتن» نیست، بلکه همواره «چگونه زیباتر گفتن» را مد نظر داشته است. (23 فروردینماه 1390)
منصور پایمرد: راز ماندگاری حافظ و خیام را میتوان در کمال صورت و معنای شعرشان و تلفیق کامل این دو خصیصه با هم دانست. چه بسیار شاعرانی که بار معنا بر صورت شعرشان میچربد و چه بسا سخنورانی که چنان به لفظ و صورت پرداختهاند که از جان اثرشان غافل مانده و عروسکی زیبا و ملوس را به جای عروس زنده و باطراوت به بزمگاه و شعر خویش نشاندهاند. کثرت و حجیم بودن آثار، هیچگاه دلالت بر قدرت قریحه و توان ادبی کسی نیست که: «آن خشت بود که پرتوان زد» چه بسیار سخنورانی را میشناسم که با وجود آنکه دیوان قطور شعرشان در کنج کتابخانهها خاک میخورد و تنها بیتی یا غزلی از آن همه اشعار، به زبان و سینهی مردم راه کشیده است و همان چند بیت و یکی دو غزل است که ضمانت شاعریشان میباشد و این درس بزرگی است که میتوان از این دو شاعر بزرگ آموخت. (12 آبانماه 1390)
شاپور پساوند: کار فرهنگی کردن در جامعه امروز مانند این است که تو بخواهی با شوق فراوان در یک دریای توفانی شنای قهرمانی کنی، اما از هر طرف نگاه کنی به جای تماشاگرانی که باید تو را تشویق کنند، گوش تا گوش ناامنیهایی میبینی از جنس رقیبها، امواج خشمگین اندیشههای
فسیل شده، توفان جریانهای قدرتطلب و از همه بدتر نبودن یک ساحل امن و تازه هی کنار گوشات بگویند: از خیرش بگذر.
کاووس حسنلی: حافظ با یک هوشیاری و نگاه عمیق، دردمند اجتماعی است. او هرگز از دردهای مردم فاصله نگرفته است. حافظ میتوانست با تکنیک و کلامی تو در تو و ارتباطی که با کلام وحی دارد، برای خودش در عزلت زندگی کند و ارتباطی با اجتماع نداشته باشد، اما یکی از بنیادیترین مسایلی که برای شناخت حافظ باید در خاطر داشته باشیم، این است که حافظ با مسایل زمان خودش کاملاً آشناست، با آنها درگیر است و شعر او بازتاب شرایط اجتماعی و نقد جدی جامعه روز خودش است، یعنی مبارزه با ریا، تظاهر و خشکاندیشی و تحجر که از بیماریهای همیشگی جامعه ما بوده و هست. (20 فروردینماه 1390)
پرویز خائفی: تاریخ ادبی ما شاعری بیپیر ندارد، به خصوص از زمان سنایی که جویبار عرفان و تصوف نرم نرمک راه میافتد و روزگاری نه چندان دور به نهری عظیم و خروشان تبدیل میشود تا قرن هشتم و بعد که رواج دکههای متظاهرانه تصوف و عرفان است و پر از مایههای عوامفریبی، همه سالک راهند و شیخ و عابد و زاهد که کسوت پیر پوشیدهاند. اما این پیر یا انسان متعالی با من وجودی حافظ آنچنان ابعاد وسیعی دارد که نظری اجمالی به هر کدام از آنها اگر بر مبنای بیان عقاید متفاوت و تفسیر کوتاه هم باشد، بحثی مفصل میطلبد، چون اگر چه محور پیر است اما در حوزه خاص بیانی حافظ ابعادی پیدا میکند که گاه تضاد است ولی نه تضاد ریشهای، بلکه تضادی که نشانگر دگرگونیهای یک آدم متکامل است با تحولات خصلتهای آدمی و تحول حالات طبیعی مربوط به خود. (19 خردادماه 1390)
محمدرضا خالصی: در شعر خواجه، شاعر با تمام ظرافتهای ذهنی و هنریاش و به کار بردن دو عنصر کارآمد ابهام و ایهام، نه تنها برای هنرنمایی که بیشتر برای پوشاندن اندیشهاش میکوشد، شعر حافظ اگر جاندارتر، آراستهتر و باطراوتتر از دیگر شعرها رخ مینمایاند، به این جهت است که زیرکانه، اندیشههای خود را بر ملا نساخته و بر آن پردهای از هوشمندی کشیده است. شعر خواجه، ما را به دو یا چند ساحت معنایی میکشاند. بدون شک باید اشعار او را به چند ساحت معنایی خواند. او شاید از معدود کسانی است که توانسته یک غزل را چنان بیاراید که آن را در دو ساحت معنایی گاه متفاوت دید و خواند.
عبدالعلی دستغیب: کار مطبوعاتی صرفاً اطلاعرسانی و خبردهی نیست، بلکه باید در این حوزه به مراتب و مدارج فرهنگی نیز توجه داشت. روزنامه «عصر مردم» که داعیه فرهنگی بودن دارد (و در برخی موارد هم چنین بوده است) باید در جهت پالوده کردن زبان شیرین فارسی تلاش کند. این مشکلی است که در همه روزنامههای دولتی، مستقل و محلی وجود دارد. زبانی که در این نشریات ارائه میشود، زبان سعدی، فردوسی و بیهقی نیست. روزنامه و نشریه فرهنگی جامع باید طوری تنظیم شود که جامعیت داشته باشد و پیر و جوان و زن و مرد و کودک را به نوعی علاقهمند و درگیر خواندن روزنامه کند.
جمشید صداقتکیش: ریشه پاسداشت شب چلّه، میراث قوم «کاسپها» است. آنها از نخستین اقوام آریایی بودند که ابتدا در گیلان امروزی سکنی گزیدند. کاسپها قومی نیرومند به شمار میرفتند که بر اساس چهارطاقیها، توانستند انحراف 23 درجه مدار زمین در گردش به دور خورشید را اندازهگیری کنند. آنها با استفاده از این ابزار، به تقویمی دقیق دست پیدا کردند و دریافتند که پس از آخرین شب پاییز، اندک اندک بر طول روزها افزوده و از طول شبها کاسته میشود. (30 آذرماه 1390)
صدرا ذوالریاستین شیرازی: «عصر مردم» کاغذ اخباری است که پیوسته آرمان فرهنگوری خود را تداوم میبخشد. در روزگار تنگ نفس «جریده روی» که کاریست شبیه بندبازی. عصر مردم با درایت و نگرش همهجانبه مدیر و همراهانش، دوام خود را تاب آورده است.
سیروس رومی: شعر پدیدهای است ویژه عشق و اگر شعری مانده حتی از نوع اجتماعی و حتی از گونه سیاسیاش، در ته آن حسی از دوست داشتن وجود داشته. حالا تو این دوست داشتن را میهن بگیر یا آزادی و یا ماهرخی شهرآشوب یا آن ترک شیرازی. وقتی شعر هنر خاص این مرز و بوم میشود، یعنی مردمش قلبی پر از مهربانی دارند و این مردم عشق را میشناسند و این مردم شعر را به پای عاطفهای پر از احساس هدیه میکنند و بهانه سرودن، مهر ورزیدن است و بس. اگر شعرهای خوب و درجه یک سعدی عاشقانههای اوست و حافظ هم، نظامی که روایتگر عشق است و عطار هم از نوع دیگرش و ایضاً مولانا، در لایههای زیرین شعر استاد توس «فردوسی» بزرگ هم نوعی عشق نهفته است که اگر بر زبان نمیآید، ما انگیزه آن رنج سی ساله را خوب حس میکنیم. (2 تیرماه 1390)
فیض شریفی: به هر حال این باور را نمیتوان از دیده فرو گذاشت که غزل مدرن و امروز وامدار نگاه و اندیشهی نیماست. رمز و رازها و اشارات نیما باعث شد که شاعری مثل هوشنگ ابتهاج با شناسهها و قراینی که از نیما کسب کرده بود، میان غزل دیروز و امروز پلی برقرار کند، اما او از این پل رد نمیشود و راه را برای حسین منزوی باز میکند. قبل از حسین منزوی، منوچهر نیستانی از این پل میگذرد، اما آن کسی که از این پل به طور کامل عبور کرد و برای غزل امروز شناسنامهای دست و پا کرد، حسین منزوی بود. او بر قلهی رفیع غزل ایستاد و در رسیدن به این قله، همه را جا گذاشت. (17 اسفندماه 1390)
ایرج صفشکن: سخن گفتن پیرامون امکانی جمعی چون «عصر مردم»، قلم را دشوار و دل را میشوراند، چرا؟ چرا که ساده است نگفتن و ننوشتن و چه دشوار راستین گفتن و معطر و گوارا نوشتن، در یک کلام ما و شما عهدهدار امانتی جانگداز هستیم و این بار صد البته بارنامه و پیغامبری استوار میطلبد، آیا اینگونهایم؟ بر پیمان خویش با مردمان استوار باشید و روزگارتان پاکیزه باد.
ابوالقاسم فقیری: تفأل به دیوان حضرت حافظ، گرفتن فال کلوک (کوزه) و گفتن قصه و متلک از آداب شب یلدا در شیراز است. کلوک، کوزه دهان گشادی است که در آن روغن، رب انار و یا ترشی میریزند. رسم این است که کلوکی را به میان مجلس آورده و هر یک از زنان، نشانهای در کلوک میاندازند، آنگاه دختربچهای جلو آمده، دست در کلوک کرده، یکی از اشیای داخل کلوک را بیرون آورده و به دیگران نشان میدهد. سپس زنی باسواد ترانههای محلی را میخواند و هر کسی از ترانه نتیجهای مخصوص به خودش میگیرد. البته به جای ترانههای محلی، برخی از اشعار حافظ استفاده میکنند. (30 آذرماه 1390)
امین فقیری: خدا کند ابر نباشد که سنگینیاش را بر دلش احساس میکند. درست است که آسمان بدون ابر سرمازاست. اما آفتاب که درآید، همه چیز عوض میشود. اهریمنان ریز و درشت به کُنام خود میخزند و راه برای پاکی آشکار و باز میشود. ولی همه اینها به کنار! این درد طاقتسوز را چه کند. «مهراوه» نمیدانست که درد میتواند از توان آدمی بکاهد. زنان شهر کوچک از حاملگیشان گفته بودند و چگونگی زایمان «ستاره» که سر طشت رختشویی یا کنار تنور نانپزی میزایید. آنقدر راحت بود که همه حسرت او را میخوردند. گویی لیوانی آب را سر بکشد اما فرخنده، که سر زا رفته بود. بچه بیمادر به چه درد میخورد؟ (بریدهای از رمان «آریو برزن»)
محمد کشاورز: میگویند سازمانهای مربوطه، روزنامهنگاری را در ردیف مشاغل سخت قرار دادهاند. دستشان درد نکند. مثل قرار دادن آن در کنار مشاغل سخت دیگری همچون کار در معدن یا مراکز صنعتی، اما روزنامهنگاری یک سختی دیگر هم دارد، آن هم عبور از میدان مین بدون نقشه. نظامیها میدانند عبور از میدان مین، اگر نقشه کاشت مین را داشته باشی، چندان سخت نیست. نقشه همان قانون عبور است. قراردادی بین عابر و مینکار. شفاف. نه عابر آسیب میبیند، نه مینی منفجر میشود. مگر زمانی که عابر را دشمن بدانیم و میدان مین را فرصتی برای ترساندن و حذف و نابودیاش.
عباس کشتکاران: شعار «عصر مردم» که بر جبین هر شماره آن نشسته است این «هر که او آگاهتر، جانش فزون» و اگر چنین است و چنین کنید جانتان فزون.
عبدالرحمن مجاهدنقی: «قاف» که ممکن است با «کاف» البرز مرتبط باشد و اساتیر آن از اساتیر مربوط به البرز سرچشمه گرفته باشد، اصل و اساس و پایه و مایه همه بلندیهای جهان و منزلگاه ایزد مهر و فروغ و روشنی و صفا بوده است و در قرآن کریم مظهر قدرت و قدوسیت گردیده و در اساتیر با ذوالقرنین که به مطلع و مغرب شمس رسید، سخن گفته است. صوفیان هم که همیشه اینگونه امور را با تغییرات دلکش خود به صورت خاصی درمیآورند، قاف را سرزمین دل و سرمنزل سیمرغ جان و حقیقت و راستی مطلق دانستهاند که همه سعی سالک، صرف رسیدن به آن میشود.
(15 اردیبهشتماه 1390)
نفیسه معتکف: اوضاع ترجمه در کشور کلاف سردرگمی است که از استانداردهای جهانی بسیار فاصله دارد. مترجمان ما از داشتن منابع خوب بیبهرهاند و با وجود امکاناتی چون اینترنت، هنوز هم دسترسی به منابع و مراجع مشکل و دشوار است. متأسفانه اغلب مترجمان، تنها بر دانستن زبان متن مورد نظر تکیه میکنند، در حالی که ترجمه یک اثر بستگی زیادی به دانستن فرهنگ آن کشور دارد و بسیاری از اصطلاحات بومی - گاه با معانی چند منظوره - مترجم را به اشتباه میاندازد و مشکل دیگر حوزه ترجمه، برگرداندن متن از زبان دوم، سوم و گاه حتی چهارم است که در واقع متن را به متنی دیگر تبدیل میکند و در نهایت یک متن ناقص شده را تحویل خوانندگان میدهد.
(19 اردیبهشتماه 1390)
صادق همایونی: خوشبختانه روزنامه «عصر مردم» به پیمان نخستین خود با مردم و خواننده ثابت قدم مانده است و در طی مدت انتشارش با وجود نوسانات شدید اجتماعی و حوادث تلخ و شیرین، هرگز هدف فرهنگیاش را از یاد نبرده که کار کم و کوچکی نیست. مروری بر صفحات گوناگون آن در ایام هفته و به ویژه بسیاری از صفحات ادبی و هنری و خبریاش این موضوع را به وضوح
نشان میدهد.
عصر مردم - زمستان 89) این بزرگواران را با توجه به محدودیتهای فراروی، در زیر میخوانید. بدیهی است که نام و یاد شماری از فرهنگوران و هنرمندانی که در این مجال کوتاه نگنجیدند، هرگز از خاطرمان محو نخواهد شد. باشد که چراغ دانایی، روشنیبخش وجودمان گردد.
ناصر امامی: اگر شیراز را به دور از داشتههای ارزشمند دیرینگیها نگاه کنیم، اگر سعدی و حافظ و سیبویه و صدرا و روزبهان و دیگر و دیگرها را مورد نظر قرار ندهیم، اگر تخت جمشید و سایر آثار باستانی را ندیده بگیریم، اگر ابهت و هنرگرایی بناهای کمنظیر کریمخان زند و سایر اماکن اعتبارزای این کهنه دیار را به هیچ انگاریم، اگر نامآوران نیکاندیش و ژرفنگری مانند نمازی، خلیلی، مشیر، پوستچی، نادرکاظمی، فالاسیری، خاندان سعادت و... که هر یک برای بلند آوازه ساختن شهر و دیاری کافی هستند را فراموش کنیم و از ساختن بیمارستان، درمانگاه، دانشگاه، مدرسه، هنرستان و شبانهروزیها نام نبریم و هر یک از این اقدامات را بنمایههای فرهنگی غنی سرزمین خود به حساب نیاوریم و تنها و تنها به پدیدارهای ادبی و هنری سده اخیر در زمینههای شعر و نثر و نشر نگاه کنیم، باید و باید برای شیراز نامی فراتر از پایتخت فرهنگی برگزینیم. (29 اردیبهشتماه 1390)
منصور اوجی: زیبا، همیشه زیباست/ حتی درون شب/ در پردهی غروب/ در صبح/ در طلوع./ زیبا، همیشه زیباست/ مطلوب عصر و مردم/ تو بودهای/ بمان!/ آن سان که باغی از شکوفهی نارنج و عطر آن/ در منظر جهان./ از صبح اولین/ تا آخر زمان
غلامحسن اولاد: حالا عصر است، شاید هم عصر مردم. عصر علیالقاعده رو به غروب و تاریکی دارد اما خروسی یک بند میخواند، بیمجال میخواند. میگویم: خفه شو، دست از خواندن بردار وگرنه میآیم قلم پایت را میشکنم. خروس سرخیال اما صدایش را همراه با بالزدنی تماشایی، بلندتر ادامه میدهد. طوری که «خواب در چشم تر نیما» هم میشکند؛ همان نیمایی که شعر نو را باب کرد. شکل و شمایل و ریخت و قالب شعر سنتی را در هم ریخت بدون اینکه ملاحظه «داروک»ها را کرده باشد و به پادافره آن سنتشکنی امروز، جماعتی سبک و سیاقش را به صُلابه میکشند. خدا را شکر که خودش دم دست نیست وگرنه برخی از این «پستمدرن»های دو آتشه، دمار از روزگارش در میآوردند.
محمدحسین بهرامیان: ذهن و زبان حافظ اگر چه فراتر از زمان و مکان به جهانی آرمانیتر توجه دارد، اما کلام او باید رنگی از زمان بگیرد تا برای انسانهای محصور در بعد زمان و مکان، قابل درک و فهم و دریافت باشد. بدین لحاظ ابتدا ازل را به ابد میپیوندد و مستی خود را ازلی و ابدی میداند. با این حال گاه در حوزه مجاز یا حقیقت، یا گریز از این ایدهآلیسم صرف، واقعگرایانه به تحلیل امور میپردازد و اوقات و زمانهایی را برای مستی برمیگزیند. وجود دوگانگیهای معهود و دوگونگیها در شعر حافظ بر این نکته تأکید تمام دارد که دغدغه حافظ «چه گفتن» نیست، بلکه همواره «چگونه زیباتر گفتن» را مد نظر داشته است. (23 فروردینماه 1390)
منصور پایمرد: راز ماندگاری حافظ و خیام را میتوان در کمال صورت و معنای شعرشان و تلفیق کامل این دو خصیصه با هم دانست. چه بسیار شاعرانی که بار معنا بر صورت شعرشان میچربد و چه بسا سخنورانی که چنان به لفظ و صورت پرداختهاند که از جان اثرشان غافل مانده و عروسکی زیبا و ملوس را به جای عروس زنده و باطراوت به بزمگاه و شعر خویش نشاندهاند. کثرت و حجیم بودن آثار، هیچگاه دلالت بر قدرت قریحه و توان ادبی کسی نیست که: «آن خشت بود که پرتوان زد» چه بسیار سخنورانی را میشناسم که با وجود آنکه دیوان قطور شعرشان در کنج کتابخانهها خاک میخورد و تنها بیتی یا غزلی از آن همه اشعار، به زبان و سینهی مردم راه کشیده است و همان چند بیت و یکی دو غزل است که ضمانت شاعریشان میباشد و این درس بزرگی است که میتوان از این دو شاعر بزرگ آموخت. (12 آبانماه 1390)
شاپور پساوند: کار فرهنگی کردن در جامعه امروز مانند این است که تو بخواهی با شوق فراوان در یک دریای توفانی شنای قهرمانی کنی، اما از هر طرف نگاه کنی به جای تماشاگرانی که باید تو را تشویق کنند، گوش تا گوش ناامنیهایی میبینی از جنس رقیبها، امواج خشمگین اندیشههای
فسیل شده، توفان جریانهای قدرتطلب و از همه بدتر نبودن یک ساحل امن و تازه هی کنار گوشات بگویند: از خیرش بگذر.
کاووس حسنلی: حافظ با یک هوشیاری و نگاه عمیق، دردمند اجتماعی است. او هرگز از دردهای مردم فاصله نگرفته است. حافظ میتوانست با تکنیک و کلامی تو در تو و ارتباطی که با کلام وحی دارد، برای خودش در عزلت زندگی کند و ارتباطی با اجتماع نداشته باشد، اما یکی از بنیادیترین مسایلی که برای شناخت حافظ باید در خاطر داشته باشیم، این است که حافظ با مسایل زمان خودش کاملاً آشناست، با آنها درگیر است و شعر او بازتاب شرایط اجتماعی و نقد جدی جامعه روز خودش است، یعنی مبارزه با ریا، تظاهر و خشکاندیشی و تحجر که از بیماریهای همیشگی جامعه ما بوده و هست. (20 فروردینماه 1390)
پرویز خائفی: تاریخ ادبی ما شاعری بیپیر ندارد، به خصوص از زمان سنایی که جویبار عرفان و تصوف نرم نرمک راه میافتد و روزگاری نه چندان دور به نهری عظیم و خروشان تبدیل میشود تا قرن هشتم و بعد که رواج دکههای متظاهرانه تصوف و عرفان است و پر از مایههای عوامفریبی، همه سالک راهند و شیخ و عابد و زاهد که کسوت پیر پوشیدهاند. اما این پیر یا انسان متعالی با من وجودی حافظ آنچنان ابعاد وسیعی دارد که نظری اجمالی به هر کدام از آنها اگر بر مبنای بیان عقاید متفاوت و تفسیر کوتاه هم باشد، بحثی مفصل میطلبد، چون اگر چه محور پیر است اما در حوزه خاص بیانی حافظ ابعادی پیدا میکند که گاه تضاد است ولی نه تضاد ریشهای، بلکه تضادی که نشانگر دگرگونیهای یک آدم متکامل است با تحولات خصلتهای آدمی و تحول حالات طبیعی مربوط به خود. (19 خردادماه 1390)
محمدرضا خالصی: در شعر خواجه، شاعر با تمام ظرافتهای ذهنی و هنریاش و به کار بردن دو عنصر کارآمد ابهام و ایهام، نه تنها برای هنرنمایی که بیشتر برای پوشاندن اندیشهاش میکوشد، شعر حافظ اگر جاندارتر، آراستهتر و باطراوتتر از دیگر شعرها رخ مینمایاند، به این جهت است که زیرکانه، اندیشههای خود را بر ملا نساخته و بر آن پردهای از هوشمندی کشیده است. شعر خواجه، ما را به دو یا چند ساحت معنایی میکشاند. بدون شک باید اشعار او را به چند ساحت معنایی خواند. او شاید از معدود کسانی است که توانسته یک غزل را چنان بیاراید که آن را در دو ساحت معنایی گاه متفاوت دید و خواند.
عبدالعلی دستغیب: کار مطبوعاتی صرفاً اطلاعرسانی و خبردهی نیست، بلکه باید در این حوزه به مراتب و مدارج فرهنگی نیز توجه داشت. روزنامه «عصر مردم» که داعیه فرهنگی بودن دارد (و در برخی موارد هم چنین بوده است) باید در جهت پالوده کردن زبان شیرین فارسی تلاش کند. این مشکلی است که در همه روزنامههای دولتی، مستقل و محلی وجود دارد. زبانی که در این نشریات ارائه میشود، زبان سعدی، فردوسی و بیهقی نیست. روزنامه و نشریه فرهنگی جامع باید طوری تنظیم شود که جامعیت داشته باشد و پیر و جوان و زن و مرد و کودک را به نوعی علاقهمند و درگیر خواندن روزنامه کند.
جمشید صداقتکیش: ریشه پاسداشت شب چلّه، میراث قوم «کاسپها» است. آنها از نخستین اقوام آریایی بودند که ابتدا در گیلان امروزی سکنی گزیدند. کاسپها قومی نیرومند به شمار میرفتند که بر اساس چهارطاقیها، توانستند انحراف 23 درجه مدار زمین در گردش به دور خورشید را اندازهگیری کنند. آنها با استفاده از این ابزار، به تقویمی دقیق دست پیدا کردند و دریافتند که پس از آخرین شب پاییز، اندک اندک بر طول روزها افزوده و از طول شبها کاسته میشود. (30 آذرماه 1390)
صدرا ذوالریاستین شیرازی: «عصر مردم» کاغذ اخباری است که پیوسته آرمان فرهنگوری خود را تداوم میبخشد. در روزگار تنگ نفس «جریده روی» که کاریست شبیه بندبازی. عصر مردم با درایت و نگرش همهجانبه مدیر و همراهانش، دوام خود را تاب آورده است.
سیروس رومی: شعر پدیدهای است ویژه عشق و اگر شعری مانده حتی از نوع اجتماعی و حتی از گونه سیاسیاش، در ته آن حسی از دوست داشتن وجود داشته. حالا تو این دوست داشتن را میهن بگیر یا آزادی و یا ماهرخی شهرآشوب یا آن ترک شیرازی. وقتی شعر هنر خاص این مرز و بوم میشود، یعنی مردمش قلبی پر از مهربانی دارند و این مردم عشق را میشناسند و این مردم شعر را به پای عاطفهای پر از احساس هدیه میکنند و بهانه سرودن، مهر ورزیدن است و بس. اگر شعرهای خوب و درجه یک سعدی عاشقانههای اوست و حافظ هم، نظامی که روایتگر عشق است و عطار هم از نوع دیگرش و ایضاً مولانا، در لایههای زیرین شعر استاد توس «فردوسی» بزرگ هم نوعی عشق نهفته است که اگر بر زبان نمیآید، ما انگیزه آن رنج سی ساله را خوب حس میکنیم. (2 تیرماه 1390)
فیض شریفی: به هر حال این باور را نمیتوان از دیده فرو گذاشت که غزل مدرن و امروز وامدار نگاه و اندیشهی نیماست. رمز و رازها و اشارات نیما باعث شد که شاعری مثل هوشنگ ابتهاج با شناسهها و قراینی که از نیما کسب کرده بود، میان غزل دیروز و امروز پلی برقرار کند، اما او از این پل رد نمیشود و راه را برای حسین منزوی باز میکند. قبل از حسین منزوی، منوچهر نیستانی از این پل میگذرد، اما آن کسی که از این پل به طور کامل عبور کرد و برای غزل امروز شناسنامهای دست و پا کرد، حسین منزوی بود. او بر قلهی رفیع غزل ایستاد و در رسیدن به این قله، همه را جا گذاشت. (17 اسفندماه 1390)
ایرج صفشکن: سخن گفتن پیرامون امکانی جمعی چون «عصر مردم»، قلم را دشوار و دل را میشوراند، چرا؟ چرا که ساده است نگفتن و ننوشتن و چه دشوار راستین گفتن و معطر و گوارا نوشتن، در یک کلام ما و شما عهدهدار امانتی جانگداز هستیم و این بار صد البته بارنامه و پیغامبری استوار میطلبد، آیا اینگونهایم؟ بر پیمان خویش با مردمان استوار باشید و روزگارتان پاکیزه باد.
ابوالقاسم فقیری: تفأل به دیوان حضرت حافظ، گرفتن فال کلوک (کوزه) و گفتن قصه و متلک از آداب شب یلدا در شیراز است. کلوک، کوزه دهان گشادی است که در آن روغن، رب انار و یا ترشی میریزند. رسم این است که کلوکی را به میان مجلس آورده و هر یک از زنان، نشانهای در کلوک میاندازند، آنگاه دختربچهای جلو آمده، دست در کلوک کرده، یکی از اشیای داخل کلوک را بیرون آورده و به دیگران نشان میدهد. سپس زنی باسواد ترانههای محلی را میخواند و هر کسی از ترانه نتیجهای مخصوص به خودش میگیرد. البته به جای ترانههای محلی، برخی از اشعار حافظ استفاده میکنند. (30 آذرماه 1390)
امین فقیری: خدا کند ابر نباشد که سنگینیاش را بر دلش احساس میکند. درست است که آسمان بدون ابر سرمازاست. اما آفتاب که درآید، همه چیز عوض میشود. اهریمنان ریز و درشت به کُنام خود میخزند و راه برای پاکی آشکار و باز میشود. ولی همه اینها به کنار! این درد طاقتسوز را چه کند. «مهراوه» نمیدانست که درد میتواند از توان آدمی بکاهد. زنان شهر کوچک از حاملگیشان گفته بودند و چگونگی زایمان «ستاره» که سر طشت رختشویی یا کنار تنور نانپزی میزایید. آنقدر راحت بود که همه حسرت او را میخوردند. گویی لیوانی آب را سر بکشد اما فرخنده، که سر زا رفته بود. بچه بیمادر به چه درد میخورد؟ (بریدهای از رمان «آریو برزن»)
محمد کشاورز: میگویند سازمانهای مربوطه، روزنامهنگاری را در ردیف مشاغل سخت قرار دادهاند. دستشان درد نکند. مثل قرار دادن آن در کنار مشاغل سخت دیگری همچون کار در معدن یا مراکز صنعتی، اما روزنامهنگاری یک سختی دیگر هم دارد، آن هم عبور از میدان مین بدون نقشه. نظامیها میدانند عبور از میدان مین، اگر نقشه کاشت مین را داشته باشی، چندان سخت نیست. نقشه همان قانون عبور است. قراردادی بین عابر و مینکار. شفاف. نه عابر آسیب میبیند، نه مینی منفجر میشود. مگر زمانی که عابر را دشمن بدانیم و میدان مین را فرصتی برای ترساندن و حذف و نابودیاش.
عباس کشتکاران: شعار «عصر مردم» که بر جبین هر شماره آن نشسته است این «هر که او آگاهتر، جانش فزون» و اگر چنین است و چنین کنید جانتان فزون.
عبدالرحمن مجاهدنقی: «قاف» که ممکن است با «کاف» البرز مرتبط باشد و اساتیر آن از اساتیر مربوط به البرز سرچشمه گرفته باشد، اصل و اساس و پایه و مایه همه بلندیهای جهان و منزلگاه ایزد مهر و فروغ و روشنی و صفا بوده است و در قرآن کریم مظهر قدرت و قدوسیت گردیده و در اساتیر با ذوالقرنین که به مطلع و مغرب شمس رسید، سخن گفته است. صوفیان هم که همیشه اینگونه امور را با تغییرات دلکش خود به صورت خاصی درمیآورند، قاف را سرزمین دل و سرمنزل سیمرغ جان و حقیقت و راستی مطلق دانستهاند که همه سعی سالک، صرف رسیدن به آن میشود.
(15 اردیبهشتماه 1390)
نفیسه معتکف: اوضاع ترجمه در کشور کلاف سردرگمی است که از استانداردهای جهانی بسیار فاصله دارد. مترجمان ما از داشتن منابع خوب بیبهرهاند و با وجود امکاناتی چون اینترنت، هنوز هم دسترسی به منابع و مراجع مشکل و دشوار است. متأسفانه اغلب مترجمان، تنها بر دانستن زبان متن مورد نظر تکیه میکنند، در حالی که ترجمه یک اثر بستگی زیادی به دانستن فرهنگ آن کشور دارد و بسیاری از اصطلاحات بومی - گاه با معانی چند منظوره - مترجم را به اشتباه میاندازد و مشکل دیگر حوزه ترجمه، برگرداندن متن از زبان دوم، سوم و گاه حتی چهارم است که در واقع متن را به متنی دیگر تبدیل میکند و در نهایت یک متن ناقص شده را تحویل خوانندگان میدهد.
(19 اردیبهشتماه 1390)
صادق همایونی: خوشبختانه روزنامه «عصر مردم» به پیمان نخستین خود با مردم و خواننده ثابت قدم مانده است و در طی مدت انتشارش با وجود نوسانات شدید اجتماعی و حوادث تلخ و شیرین، هرگز هدف فرهنگیاش را از یاد نبرده که کار کم و کوچکی نیست. مروری بر صفحات گوناگون آن در ایام هفته و به ویژه بسیاری از صفحات ادبی و هنری و خبریاش این موضوع را به وضوح
نشان میدهد.
+ نوشته شده در 2012/12/4 ساعت 5:5 توسط عصرمردم
|
مدیر مسول و صاحب امتیاز : محمد عسلی