ارستوگرایان اسلامی
دبورا ال بلک                                                                                                      برگردان: عابد کانور
بخش سوم و پایانی


نظریه استدلال
برای کل سنت اسلامی، تکمیل کننده افتخار و ارزش منطق ارستویی، نظریه قیاسی ارستوست که در «تحلیلات اولی» و به خصوص در «تحلیلات ثانی» تبیین شده است. هدف منطق، به دست دادن وسایلی است که به وسیله آن دانش حاصل می‌آید و بهترین نوع دانش، دانشی است که ضروری و یقینی باشد. این نوع دانش طبق الگوی علم، بر معانی که در «تحلیلات ثانی» آورده شده قابل دستیابی است. این بخش از منطق (یعنی برهان) طبق گفته های فارابی در «احصاءالعلوم»، از لحاظ قدرت و ارزش، بهترین است. اولین هدف منطق را باید تنها در این بخش جست وجو کرد و باقی بخش‌های منطق، صرفاً برای برهان وجود دارند و مورد نظرند. حتی بررسی صوری قیاس نیز در اصل برای به کارگیری آن در براهین صورت می‌گیرد.
ارستوگرایان اسلامی در نظریه پردازی درباره قیاس صوری همان خطوط «تحلیلات اولی» ارستو را دنبال می‌کنند. این متفکران در عین حال که از چهارمین شکل قیاس- که به طور سنتی به جالینوس نسبت داده می‌شود- آگاهند، چندان تمایلی برای پرداختن به آن ندارند، چون همان طور که ابن سینا در نمط هفتم «الاشارات و التنبیهات» نشان می‌دهد، این شکل قیاس را اضافی و شهوداً ناپذیرفتنی می‌دانند. مثلاً فارابی در «کتاب القیاس» خود به طور کامل از این شکل قیاس دوری می‌کند. فیلسوفان اسلامی از منطقه گذاره ای چندگزینه ای رواقیان آگاه بودند و بخش‌هایی از آن را در قیاس‌های شرطی خود به کار گرفتند. با وجود این، آن‌ها نمونه استنتاج رواقیان را نپذیرفتند و با ادات شرط به عنوان اجزای تابع ارزشی برخورد نکردند، چون بخش‌های احکام شرطی را به خودی خود قضایای کاملی نمی‌دانستند. برای منطق دانان مسلمان، شرطی یک اصطلاح عام بود که شامل شرطی‌های متصله (اگر- آنگاه) و شرطی‌های منفصله (- یا-) می‌شد. هر دو نوع قیاس شرطی، به عنوان قیاس‌هایی که بر تکرار (استثنا) بنا شده‌اند، مورد نظر قرار می‌گرفتند. «استثنا» اصطلاحی بود به معنای تکرار مقدم یا تالی یا تکرار یکی از مقدمات منفصل، به صورتی که دومین مقدمه قیاس شرطی فراهم شود. بنابراین در قیاس شرطی «اگر حالا روز است، آنگاه روشن است، حالا روز است، پس روشن است»، مستثنی یا مقدمه تکراری «حالا روز است» می‌باشد؛ زیرا با دوباره گویی آن قیاس به نتیجه‌اش می‌رسد.
هنگامی که می‌خواهیم نظریه قیاسی را به طور خاص درباره انواع مشخص استدلال به کار بگیریم، دغدغه های معرفت شناختی منطق اسلامی بار دیگر خودنمایی می‌کند. فیلسوفان اسلامی، اولویت برهان و نقش کمکی قیاس‌های جدلی، خطابی، شعری و سفسطی را با توجه به وضعیت معرفت شناختی مقدمات در هریک از قیاس‌ها و نوع تصدیقی که آنها می‌توانند برای نتیجه قیاس به دست آورند، توضیح می‌دهند. تقسیم بندی قیاس‌ها و مقدمات آن‌ها با توجه به طبیعت تصدیقشان در نوشته های منطقی تمام فیلسوفان بزرگ اسلامی آمده است، اما کامل‌ترین و سازماندهی شده ترین تقسیم بندی مقدمات در سه اثر ابن سینا یعنی «الشفا»، «النجاه» و «الاشارات و التنبیهات» ارایه شده است. با این که این سه متن مقداری در تعداد و تنوع مقدمات قیاس فهرست بندی شده با هم متفاوتند، به طور کلی یک نظریه منسجم و متحد را ارایه می‌دهند. قیاس‌های برهانی مرکب از مقدماتی هستند که ضرورتاً صادق اند و شامل اصول اولیه بدیهی و قضایای خودبین تجربی می‌شوند. قیاس‌های جدلی برمبنای اعتقادات مقبول عامه مردم (المشهورات) قرار دارند که معادل «اندوکسای» ارستو در کتاب «جدل» است. این اصطلاح به مقدماتی که در مناظرات جدلی برای دستیابی به هدف بحث مفروض گرفته می‌شوند و به طور کلی با تمام مقدماتی که به سبب توافق عمومی مردم یا مراجع صادق تلقی می‌شوند، اطلاق می‌شود. قیاس‌های خطابی به قیاس‌های جدلی نزدیکند با این اختلاف که بدون تأمل پذیرفته شده‌اند و قدرتی محدود و نسبی دارند، به عنوان مثال برای یک گروه یا یک فرقه. مقدمات خطابی تنها به طور فرضی، باورهایی جهانشمول و مقبول العامه تلقی می‌شوند و در واقع چنین نیستند. مقدمات سفسطی باورهایی هستند که به سبب داشتن تشابهات گمراه کننده با دیگر انواع مقدمات، پذیرفته شده‌اند. مقدمات شعری آنهایی هستند که هیجانی را در قوای تخیل پدید می‌آورند و تصدیقی عقلانی نمی‌باشند.
فیلسوفان اسلامی، قیاس‌های شعری و خطابی را در فهرست بندی استدلال‌های خود گنجاندند. این نکته تلقی آنان درباره آثار ارستو را روشن می‌کند که براساس آن «خطابه» و «شعر» از بخش‌های ارگانون هستند، این تلقی از مفسران یونانی، به سنت اسلامی منتقل و برای تشخیص تمایز میان حالت‌های مختلف گفتار و استدلال فلسفی و عوامانه، به خصوص در زمینه نسبت‌های میان دین و فلسفه به کار گرفته شد. به اعتقاد متفکران اسلامی، فیلسوفان به قیاس‌های برهانی و جدلی تکیه دارند در حالی که رهبران مذهبی و الهی دانان از قیاس‌های خطابی و شعری برای معتقد و متقاعد کردن مردم عامی استفاده می‌کنند. بر این اساس دین به عنوان یک صورت یا انعکاس از حقیقت برهانی یا فلسفی معرفی می‌شود که برای مردم، به زبان و شکل بحث‌های ساده ترویج داده می‌شود.
در نظریه استدلال منطق اسلامی، جدل موقعیت دوگانه ای دارد:از یک سو به آن به عنوان استدلالی فروتر از برهان نگاه می‌شود، از سوی دیگر اهمیت آن برای فلسفه ورزی به شدت مورد تأکید قرار داشت. بهترین نمونه این نگرش در فهرست بندی «کتاب الجدل» فارابی وجود دارد. به اعتقاد او، جدل توانایی استدلال را تقویت کرده، اصول علوم برهانی خاص را معرفی، ذهن را از اصول بدیهی برهان آگاه و به گسترش توانایی ارتباطی کمک می کند و وسایل رد و انکار صوفیگری را پدید می‌آورد. از این پنج مورد استفاده، تنها مورد چهارم است که جزو اهداف حقیقی فلسفه محسوب نمی‌شود و بیشتر به اهداف الهیات و دین نزدیک است. چهار مورد دیگر اگرچه از چارچوب اهداف برهانی یقینی، که پایان نهایی فلسفه است خارج اند، به یادگیری و به کارگیری توانایی حقیقی فلسفه ورزی مربوط می‌شوند.
منطق دانان مسلمان در مورد نظریه برهان، شرح‌های خود بر «تحلیلات ثانی» را حول محور تعریف و قیاس برهانی، که به وسیله آن‌ها تصور و تصدیق به طور کامل قابل دستیابی است، سازماندهی کردند. فارابی در «کتاب البرهان»، چکیده ای درخشان درباره رویکردهای معمول فیلسوفان اسلامی به نظریه برهان و اهداف معرفت شناختی آن آورده است. او همان طور که احکام قطعی را در سطح قضایا، به عنوان حاملان تصدیق تام تشخیص داد، در اینجا تعیین برهانی را به عنوان تصدیق تام در سطح استنتاج قیاسی معرفی می‌کند. به طور دقیق‌تر، با توجه به تعابیری که فارابی درباره یقین به کار می‌برد، ما می‌توانیم آن را معرفت درجه دوم بدانیم:
«یقین برای ما، باور به حقیقت چیزی است که تصدیق کرده‌ایم، به این صورت که محال است آنچه ما درباره آن باوری داریم، متفاوت از آنچه واقعاً هست باشد؛ و علاوه براین باور یقینی ما، به کل باورهایمان به گونه ای است که غیر از آن‌ها باورهای دیگری ممکن نیستند، به این معنا که هرگاه باوری در باب باور اولیه شکل گرفت، غیرممکن است این باور غیر از آنچه هست، باشد و همین طور تا
بی نهایت.»
کتاب البرهان
یقین تنها مستلزم آگاهی به یک نتیجه نیست، بلکه مستلزم معرفت به آگاهی ما از آن نتیجه است. فارابی این نوع یقین را «یقین ضروری» می‌نامد. با این وجود او «یقین غیرضروری» را هم می‌پذیرد که «تنها در شرایط به خصوصی حاصل می‌شود» و بر این اساس می‌تواند در قضایایی که در مورد موجودات ممکن اند، اعمال شود. «یقین ضروری و وجود ضروری مستلزم یکدیگرند؛ زیرا هر چیزی که به طور ضروری یقینی باشد به طور ضروری نیز وجود خواهد داشت» . فارابی با وجود آن که این دو نوع یقین را صورت‌های تصدیق تام می‌داند، تنها یقین ضروری را مطابق شرایط دقیق برهان ارستویی دانسته؛ زیرا تنها این نوع از یقین به ابژه هایی مربوط می‌شود که نمی‌توانند چیزی جز آنچه هستند باشند.
تأکیدات فارابی با فایده مندی جدل و بسط مفهوم تصدیق تام، به استدال هایی فراتر از محدوده ضروری و دقیق برهان، وسعت فراگیر نظریه های فیلسوفان اسلامی را در باب استدلال نشان می‌دهد. ارستوگرایان اسلامی علیرغم ادعایشان درباره برتری الگوی برهانی در فلسفه، طیف وسیعی از صورت های مفید و مشروع استدلال را به رسمیت شناختند و اهمیت این ابزارهای فلسفی را در جهت سیر از معلوم به مجهول خاطر نشان کردند.
منبع: راسخون