صفحه 5--9 آبان 92
شاهرخ رزمجو با ارائهی اسنادی دربارهی منشور کوروش تأکید کرد: منشوری که سه سال پیش برای نمایش به ایران آورده شد، استوانهی اصلی کوروش بود و نه یک مولاژ یا استوانهای تقلبی.
این باستانشناس که مدتی مسوول مجموعهی
«ایران باستان» در بخش «خاورمیانه» موزهی بریتانیا بوده، با تأکید بر اینکه استوانهای که دو سال پیش برای نمایش به ایران آورده شد، اصل منشور کوروش بوده است، اظهار کرد: بحثهای زیادی دربارهی جعلی بودن منشور کوروش مطرح شد؛ برخی میگفتند یک طرف منشور اصلی که در موزهی بریتانیاست، شکستگی عمیقی دارد و طرف دیگر آن سالم است. این در حالی است که وقتی این استوانه به تهران فرستاده شد، برخی از این خصوصیات را نداشت.
او با تأکید بر اینکه موزهی بریتانیا برای جابهجایی منشور کوروش قوانین سختگیرانهای دارد، توضیح داد: برای جلوگیری از بیشتر شدن شکستگیهای منشور کوروش، بخشهای شکستهی آن را که ترکهایی داشت، با قطعات رزین پر کردند تا ترکهای این اثر تاریخی در هنگام جابهجایی بیشتر نشود. از سوی دیگر، عدهای با استناد به بخشهای بدون متن و شکستهی منشور که هنگام نمایش در ایران، قدری حالت مصنوعی داشت، میگفتند که این اثر، مصنوعی است. در حالی که آنها نمیدانستند برای حفاظت از چنین اثر مهمی، استفاده از برخی مواد حفاظتی ضروری است.
این باستانشناس در ادامه، دربارهی منشور کوروش و مکان کشف این استوانه و داستانهای مربوط به آن توضیحهایی داد.
او گفت: در سال 1879 میلادی «هرمزد رسام» باستانشناس کلدانی در منطقهی «بابل» این استوانه را کشف کرد. در کتابهای منتشرشده دربارهی این استوانه، محل کشف آن نزدیک روستای «جمجمه» آورده شده است. هرچند تعیین محل دقیق کشف این استوانه مشکل است، اما عقیدهی غالب این است که منشور کوروش داخل یک دیوار در بخش جنوبی این روستا کشف شده است. رسام پس از کشف استوانه، آن را بستهبندی کرد و به موزهی بریتانیا فرستاد. این استوانه برای نخستین بار توسط «تئو فیلوس پینچز» خوانده شد. او متخصص خط میخی بود و در ابتدا فکر میکرد که این منشور نیز مانند دیگر منشورها، اطلاعاتی دربارهی یک علم دارد؛ ولی وقتی به نام کوروش رسید، متوجه شد این استوانه اهمیت بیشتری نسبت به دیگر استوانههای کشفشده دارد. به همین دلیل، استوانه را نزد «سر هنری راولینسون» (کسی که خط میخی را رمزگشایی کرد) برد.
وی افزود استوانهی کوروش پس از خوانده شدن و رسیدن به این حقیقت که به ایران و کوروش بزرگ متعلق است، در روز فتح بابل «هفتم آبانماه» توسط «سر هنری راولینسون» در یک جلسهی رسمی در آلمان، به مردم جهان معرفی شد.
رزمجو سپس قدیمیترین عکسی را که از استوانهی کوروش وجود دارد، به حاضران در همایش «یادبود استوانه کوروش» که در تالار فردوسی دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران برگزار شده بود، نشان داد. این عکس که پیش از آغاز مرمت منشور کوروش گرفته شده، شکستگیهای کامل روی این بنای تاریخی را نشان میدهد که اکنون مرمت شده است.
او در ادامه اظهار کرد: با معرفی منشور کوروش به دنیا، این اثر تاریخی در گالری شمارهی 51 موزهی بریتانیا به نمایش درآمد. از آن زمان تاکنون، این استوانه یکی از 10 اثر برتر موزهی بزرگ بریتانیا است که هرچند یکسوم متن آن مفقود شده، ولی یکی از کپسولهای اطلاعاتی موجود در دنیاست که با وجود آنکه نوشتهها و زبانش بابلی است، ولی به معرفی هویت ملت ایران پرداخته است.
این عضو هیأت علمی دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران که تالار کتیبهها را در موزهی ملی ایران راهاندازی کرده است، با اشاره به اینکه اروپاییها کوروش را قبل از پیدا شدن این منشور، از طریق متون «عهد عتیق» میشناختند، گفت: بسیاری از پادشاههای پس از کوروش، مانند اسکندر هرچند رفتارشان کاملا متضاد با رفتار کوروش بود، ولی همیشه به او احترام میگذاشتند.
وی همچنین دربارهی استوانهی کوروش، بیان کرد: در 19 سطر اول این منشور، کاهنان کوروش را معرفی کردهاند و از سطر بیستم به بعد، کوروش خود بهصورت مستقیم دربارهی فتح بابل، دیدگاهش دربارهی آن جنگ و چگونگی رفتارش با مردم صحبت میکند. سطر 36 منشور کوروش نیز جای مناقشات زیادی دارد.
او افزود: هشتماه پیش، برای آخرینبار منشور کوروش بازخوانی شد و از آن، یافتههای جدیدی بهدست آمد.
رزمجو در پایان، از نخستین مترجم منشور کوروش «حسن پیرنیای مشیرالدوله» یاد کرد که در زمان قاجار برای نخستینبار متن کوروش را ترجمه کرد.
ایسنا
یادی از نویسنده خاطرات بیخطر دوران کودکی
هشتم آبانماه سالروز درگذشت رسول پرویزی است؛ نویسندهای که در آثارش به جستوجوی صفای از دسترفته دوران کودکی پرداخت، اما با وجود نثر محکم و طنز درخشانی که داشت، نتوانست به جایگاهی درخور در ادبیات معاصر فارسی دست یابد.
او به زعم حسن میرعابدینی، روز به روز قابلیتهای هنریاش را از دست داد و به گفته امین فقیری، تنها میخواست خاطرات بیخطر دوران کودکیاش را بنویسد.
رسول پرویزی سال 1298 در دشتستان بوشهر به دنیا آمد. او در سال 1315 دیپلم ادبی گرفت، در جوانی به سیاسیون پیوست و آثاری در مطبوعات حزبی به چاپ رساند. پرویزی بعد از مدتی به داستاننویسی روی آورد و نوشتههایش در نشریات مختلفی همچون مجله «سخن» منتشر شد.
این نویسنده که مجموعههای داستان «شلوارهای وصلهدار» (1336) و «لولی سرمست» (1346) را نوشته، در داستانهایش، ماجراهای ایام کودکی و نوجوانی خود را در شیراز به صورت طنزآمیز بیان کرده است. داستانهای او بویژه در کتاب «شلوارهای وصلهدار» از نمونههای موفق طنز در نثر معاصر فارسی است.
رسول پرویزی در نهایت در روز هشتم آبانماه 1356 در شیراز از دنیا رفت.
گفته میشود، این نویسنده در «شلوارهای وصلهدار» بسیار موفقتر از «لولی سرمست» کار کرده است. همچنین به دلیل پذیرفتن مسؤولیتهای دولتی و سیاسی، به مرور از نوشتن فاصله گرفته و در واقع موفقیتش در آغاز کار نویسندگی از فرجام کارش بهتر بوده است.
حسن میرعابدینی ضمن تشریح موفقیت آغازین این نویسنده، معتقد است که پرویزی روز به روز خلاقیتهای هنریاش را از دست داده است: «داستانهای پرویزی به صورت مجموعه «شلوارهای وصلهدار» (1336) منتشر شد؛ داستانهایی خاطرهای از نویسندهای که میخواست «از قلم تیشهای بسازد و اجتماعی را که در آن کودکان هم تأمین ندارند، بکوبد». اما چون هدفهای سیاسی پوچ از کار درآمدند، برای گریز از ریا و یأسِ چیره بر زمانه، به جستوجوی صفای از دسترفته دوران کودکی برآمد؛ و به شیوه جمالزاده، ماجراهای ایام کودکی، فقر خانواده، تندخویی و حقارت و ظلمت جاری در محیط مدرسه را با نثری ساده و شیرین و ذوقی سرگرمکننده بازگفت. قصهها را پسرکی روایت میکند که از توصیف طنزآمیز وحشت روزهای مدرسه و چوب معلم و ناظم، به شرح تبعیضها و ناامنیهای اجتماعی میرسد. بهترین آنها شرح ماجراهایی است که برای خودش اتفاق افتاده است، مثل «قصه عینکم» که به کتابهای درسی هم راه یافت، یا «شلوارهای وصلهدار» که هجوی گزنده از مدرن کردن اجباری جامعهای فقیر و گرفتار است: با اجرای قانون اتحاد شکل لباس مردان و کوتاه شدن سرداریها به شکل کت، وصله شلوارها آشکار میشود و ماجراهایی
شاد – غمگین پدید میآورد. یا «سه یار دبستانی» که وصفی از نخستین عشق سالهای نوجوانی و روحیات جوانان رمانتیک و هجرانطلبِ سالهای قبل از شهریور 1320 است. نویسنده در این داستانها موفق میشود حال و هوای یک دوره را به خواننده انتقال دهد. برخی از داستانهای کتاب نیز شرح دیدهها و شنیدههای راوی است، مثل «زارصفر» و «شیرمحمد» که هرکدام حکایت مردانگی و خشونت مردم تنگستاناند. پرویزی در آخرین داستانهایش به موعظههای اخلاقی میگرود و ذوق سرگرمکنندگیاش را از دست میدهد، مثل «درویش باباکوهی آرام مُرد» که جوانان سرگشته را به عرفان میخواند.
پرویزی این نقال شیرینسخن روز به روز قابلیتهای اخلاقی و هنری خود را از دست میدهد و به توصیف عرصههای محدودتری از زندگی میپردازد. در داستانهای «لولی سرمست» (1346) کمتر اثری از ذوق سرگرمکننده داستانهای اولیه نویسنده دیده میشود. او در این کتاب بر از بین رفتن مظاهر گذشته شیراز عطرآگین، با حسرتی شیدایی نوحهسرایی میکند. ضعف مضمون و نثر در «لولی سرمست» نشاندهنده پایان دوره خلاق نویسندگی اوست.
«پرویزی نتوانست داستان کوتاه ممتازی بیافریند، اما داستان «شیرمحمد» (سخن 1332)، بازآفرینی زندگی و مبارزه تنگسیری که برای گرفتن حق خود به نبردی فردی با ایادی حکومت برمیخیزد، به عنوان زمینهای برای آفرینش رمان «تنگسیر» به قلم صادق چوبک در ادبیات معاصر ایران قابل توجه است.» (صد سال داستاننویسی ایران، اثر حسن میرعابدینی، نشر چشمه)
امین فقیری، نویسنده، نیز درباره اینکه چرا رسول پرویزی آثار بیشتری در عرصه داستاننویسی ارائه نداده است، میگوید: شاید عیب کار او این بود که خیلی زود کار دولتی بهدست گرفت؛ به همین خاطر، مقدار زیادی دست به عصا راه میرفت و دلش میخواست جز خاطرات خود درباره موضوع دیگری ننویسد. شاید هم هر آنچه در چنته داشت، همانهایی بود که نوشته است؛ چون هدف دیگری نداشت؛ یعنی نمیخواست که در حیطه دیگری پا بگذارد. تنها میخواست خاطرات بیخطر دوران کودکی خود را بنویسد و کنار برود. میبینیم که در کتاب «لولی سرمست»، جز خود این داستان، داستانهای دیگر کتاب به پای داستانهای «شلوارهای وصلهدار» نمیرسند.
او درباره ویژگی نوشتههای پرویزی معتقد است: «شاخصه برتر داستانهای پرویزی، نثر بسیار عالی و روانی بود که در آنها به چشم میخورد. او برای بهکارگیری کلمات و واژهها، استعداد خوبی داشت و همین امر باعث میشد که داستانهایش به دل بنشیند. مثلا ممکن بود خاطرهای که پرویزی بیان میکرد، در باطن، چندان وزنهای هم نباشد؛ ولی او بلایی بر سر آن خاطره میآورد که برای همگان دلنشین و خواندنی میشد.»