صفحه 7--22 اسفند 87
آداب و رسوم نوروزی در
قریه آباده مرشدی بوانات
گردآورنده: شنگل حسام پور
در اسفند ماه مردم قریه آباده مرشدی بوانات کم کم خود را برای برگزاری مراسم نوروز آماده می کنند، دستی به سر و روی خانه ها
می کشند و به فکر خرید لباس، نقل و شیرینی و تهیه آجیل ها و
خوردنی های محلی می افتند. یکی از خوراکی هایی که برای ایام عید تهیه
می کنند «گردوی اوسال» است (اوسال- گردوئی که آب سال کهنه رویش گذشته باشد).
طرز تهیه: ابتدا مقداری گردوی کاغذی را آماده می کنند. گردوی کاغذی نوعی گردو است که پوستش نازک و مغزش سفید است. گردو را شکسته به طوری که پوست از مغز جدا نشود. سپس آنها را در دیگی ریخته، به مقدار معینی آب و اوشن پهنو (آویشنی که برگش پهن باشد) به آن اضافه می کنند تفاوتی نمی کند این آویشن شیرازی باشد و یا کوهی همراه با مقداری نمک.
دیگ را روی آتش می گذارند و می جوشانند. این گردو باید در دیگ جوشانده شود تا زمانی که مزه آویشن را به خود بگیرد و پوستش کمی تیره گردد. آنگاه محتوی دیگ را (گردوی اوسال) بیرون آورده می گذارند خنک شود. همراه با آن گندم، شاهدانه، کنجد، تخمه آفتابگردان، کدو، هندوانه، خربزه، مغز بادام و هسته زردآلو در تاوه «تابه» نیم برشته می کنند که از مجموع اینها نوعی آجیل محلی بسیار خوشمزه فراهم می آید. انجام این کارها به عهده خاتون خانه است.قبل از نوروز باید حتماً کاچی سَیَن یا سَیَن درست کنند که همان سمنی «سمنو» است.
طرز تهیه: کاچی سَیَن (KACI-SAYAN)
مقداری گندم آب ندیده را تمیز کرده در پارچه ای که از جنس وال می باشد می ریزند، پارچه را گره زده زیر باران می گذارند تا گندم خیس بخورد. اگر باران نبود آب روی آن می ریزند سپس گندم را زیر نور آفتاب می گذارند تا گندم تج (جوانه: TEJ)
بزند. (در شیراز به تج می گوییم تنجه TENJE)
پس از تج زدن گندم ها را در سینی یا روی غربال پهن
می کنند می گذارند تا خشک شود. سپس آن را در جوقن (هاون سنگی:JUqAN) می کوبند. بعد در دیگی می ریزند و مقداری آب بدان اضافه می کنند خوب به هم می زنند تا شیره ای
فراهم آید. سپس این شیره را با پارچه نازکی صاف می کنند همراه با مقداری روغن و مغز گردو در دیگ می ریزند اگر هنگام پختن کاچی سین باران ببارد به جای آب از آب باران استفاده
می کنند زیرا باور دارند که کاچی سین آنها خوشمزه تر خواهد شد. آنگاه زیر دیگ آتش می کنند. محتوی دیگ را باید مرتب بهم زد در غیر اینصورت ته آن گرفته و می سوزد و رنگ آن تیره
می شود.پختن کاچی سین در شب انجام می گیرد. زنها هستند که کنار دیگ حضور دارند و دیگ را با کفگیر هم
می زنند. هر کس هر نیتی داشته باشد با هم زدن کاچی سین نیتش را در دل بیان می کند و معتقدند که مرادشان برآورده
می شود. کسانی که پای دیگ هستند همه باید طاهر باشند. چون کاچی سین پخته شد سر دیگ را برمی دارند و آتش زیرش را خاموش می کنند. دیگ را رها کرده همگی در اتاق دیگری
می خوابند می گویند دم دمای سحر حضرت فاطمه (س) می آید
و انگشت مبارکش را در کاچی سین می زند تا شیرین شود.
«این باور در شیراز هم نزد مردم مرسوم است.»
طرز تهیه نان شیرین:
پختن نان شیرین در تمام فارس بین اهالی مرسوم است. نان شیرین را از آرد گندم، روغن، شکر یا شیره، آب و یا شیر تهیه می کنند. این نان روی تاوه پخته می شود. این نان به دو صورت آماده می گردد.
1 -نان نازک که بدان تری هم می گویند 2-نان بزله (BOZLE) که نسبت به نان نازک ضخیم است و صبح ها به عنوان صبحانه مصرف می شود.
تخم مرغ رنگ کردن:
رنگ کردن تخم مرغ به عهده بچه هاست. برای رنگ کردن تخم مرغ از گل موک (MUK) استفاده
می کنند. موک گلی است بی برگ که شکلی شبیه استوانه دارد و رنگ آن بنفش سیر است. هر گل یک ساقه دارد که در اسفند ماه در مزارع سبز می شود. بچه ها گل ها را
می چینند و روز قبل از عید که عرفه نامیده می شود، هر چند تخم مرغی که بخواهند رنگ کنند با مقداری آب و چند گل موک در کاسه ای
ریخته و کاسه را روی آتش می گذارند. به مرور که تخم مرغ ها پخته می شود رنگ بنفش به خود می گیرند. این تخم مرغ ها را در سفره می گذارند و پس از تحویل سال بچه ها به تخم مرغ بازی می پردازند که بدان تخم مرغ جنگو می گویند. روز قبل از عید کارها همه تعطیل است. معتقدند که اول سال نو باید تا ساعت سعد دست به کاری نزنند. شب عید همه به حمام می روند و نباید چرک سال کهنه را به سال نو ببرند. روز عرفه هر خانواده سعی می کند چند شاخه گل بادام و یکی دو شاخه سرو به خانه بیاورد. سبزه را هم دور کوزه یا لبتخت که معمولاً گندم یا عدس است، سبز کرده اند. برای آمدن نوروز و رفتن اسفند حکایتی دارند که به قصه عمو نوروز می رسیم. در این روایت هم پیرزن چشم انتظار عمو نوروز است، ولی از عمو نوروز خبری نیست. پیرزن خوابش می برد چون بیدار می شود متوجه می شود که عمو نوروز آمده چون خواب بوده نخواسته بیدارش کند. پس قلیان را جلو کشیده می کشد. گونه پیرزن را می بوسد و می رود. پیرزن که چنین می بیند دست می کند تکلو (TOKOLU) را برمی دارد. «هیزم سر سوخته که بدان چلوس COLUS هم می گویند.»
ناراحت می گوید: اَهَمنم رفت، بهمنم رفت، دماغم میزنه آتش
دست کنم بردارم تکلو- دنیا را زنم آتش
می گویند: اگر تکلو به دریا بیفتد سال خوبی خواهد شد با برف و باران زیاد ولی اگر تکلو در خشکی افتاد سال، سال قحطی خواهد بود.
* * *
رسم عیدی دادن:
جوانانی که نامزد دارند وظیفه دارند شب عید برای نامزدشان عیدی بفرستند. رسم است خانواده پسر مقداری برنج، روغن، گوشت، مرغ، شیرینی، نقل، یکی دو سر قند، چند متر پارچه، سکه طلا، سمنی و آجیل محلی را که تهیه دیده اند در چند مجمعه (سینی بزرگ) می گذارند، پارچه ای اطلسی یا گلی مخملی روی آن می کشند و اینها را چند زن به خانه عروس می برند.
عید اول خانواده عزادار:
اگر خانواده ای عزیزی را از دست داده باشد پیش از عید یا بعد از عید باید سال عیدش را بگیرند... با اطلاع قبلی قوم و خویش به خانه متوفی می روند، سال نو را تبریک گفته و لباس رنگی به خانواده عزادار می پوشانند. در اصطلاح می گویند آنها را از عزا در آورده ایم.
خوراک شب عید:
برای شام شب عید مرغی را می کشند و مرغ پلو درست
می کنند. بعضی هم سیرمو (SIRMU) (سیرموک، نوعی سبزی خودرو که در مزارع می روید این گیاه از خانواده موک است دارای پیازچه و برگهای بلند و نازک) آن را لای پلو
می گذارند. دم پخت آن هم لذیذ است.قبل از تحویل سال همه لباس نو می پوشند. سفره را پهن می کنند و این وسایل را در سفره نوروزی می گذارند: قرآن، آینه، تخم مرغ رنگی، شاخه ای
گل بادام، شاخه ای سرد، سبزه، سنجد، سماق، کاچی سین، سکه، گردوی اوسال و مجموعه آجیل های محلی و ظرفی شیرینی.مردم قریه آباده در ارتباط با تحویل سال این باور را دارند:
می گویند دنیا روی شاخ گاو نری است که ته هفت دریا قرار دارد و زمانی که می خواهد سال تحویل شود، گاو کره زمین را از این شاخش به شاخ دیگرش منتقل می کند. اگر کره زمین روی شاخ قرار نگیرد دنیا به آخر می رسد. می گویند از این جابجایی حرکتی ایجاد می شود از این جهت تخم مرغ را روی آینه قرار می دهند تا حرکت زمین را به چشم ببینند. هنگام تحویل سال دعای تحویل سال را می خوانند. بعضی هم سوره یاسین تلاوت می کنند. چون سال تحویل شد کوچکترها دست بزرگترها را می بوسند و سال نو را به هم تبریک گفته و می گویند: عیدتون مبارک، صد سال به این سالها، سال نو کنی تندرستی و پدر خانواده با توجه به وسعش هدایایی به بچه ها می دهد. اهالی شادی می کنند و مقداری از خوراکی های داخل سفره را می خورند.چون سال تحویل شد سفره را جمع می کنند. در این موقع سعی می کنند چشمشان به چشم دیگری نخورد. سرشان را به زیر انداخته به پشت بام می روند و بروی غلنجشک (qALANJESK :زاغی) نگاه می کنند، چون معتقدند غلنجشک خوش یمن است. در ایام نوروز زاغی در این روستا فراوان است بعد از دیدن زاغی به سرو کهنسالی که نزدیک آبادی است می نگرند. این سرو دو متر قطر و بلندی آن نزدیک به سی متر است. اهالی در ارتباط با این سرو افسانه ای دارند که آن را می خوانید:
می گویند نزدیک به این سرو، سرو دیگری بوده که بدان سرو ماده می گفتند و اکنون از سرو ماده خبری نیست و هر صبح نوروز این دو سرو به طرف هم کشیده شده و شاخه هایشان
به هم می رسیده است و با هم روبوسی و عید مبارکی
می کردند. پیرمردی روایت می کند صبح نوروزی از کنار سروها می گذشتم، قصد حمام داشتم آنها را دیدم که سر به زمین نهاده و شاخه هایشان
در هم گره خورده است. دیدنشان برایم جالب بود و خیلی عجیب! برای اینکه اهالی حرفم را باور کنند دستمالم را از جیب در آورده بر سر شاخه نر بستم، چون از حمام برگشتم دیدم سروها راست ایستاده اند و دستمالم بالای بلندترین شاخه سرو دیده می شود.
برفی کردن
پژوهش از زنده یاد: سید ابوالقاسم انجوی شیرازی
در ایام قدیم زمستان با برفهای سنگین و بارانهای دم ریز و بسته شدن راهها برای آنانکه در شهرک و روستا بودند، فصلی بود آسایش بخش و آرامی ده و فرصتی بود مناسب تا در خانه بمانند و با خاطری جمع در زیر کرسی و کنار آتش آسوده بزیند و چه آسوده زیستنی؟!
خاصه آنکه سرگرمی های احیاناً شوم، مفسدت خیز و زیانبار امروزی با ظاهرهای آراسته و باطن های دوزخی و زهرناکشان وجود نداشت، چون که غربی جماعت هنوز به این سرزمین نیامده بود و بساط مردم فریبی اش را نگسترده بود. اما تفنن های بی ضرر و تفریحات به راستی سالم هم فراوان بود و مردم یکنواختی این فصل طولانی و خاموش را با چنان سرگرمی های نجیب و انسانی درهم می شکستند. خویشتن و خانواده خویش، حتی همسایگان و بستگان و ساکنین کوی و محله خود را سرگرم و طربناک می داشتند. وانگهی به هر یک از مشغولیت ها که بنگری در آن نکته ای آموزنده، دقیقه ای تربیتی و لطیفه ای انسانی می بینی. برای مثال اگر کودکی دست اندرکار آن باشد جلدی و چابکی یا رازداری و اتکاء به نفس می آموزد و اگر بزرگی در آن شرکت داشته باشد، آیین بزرگی و لوازم آن را به کار می بندد و با آنکه عنوانش سرگرمی و مزاح است، متضمن فایدتی معنوی، انسانی و اخلاقی هم هست که همین رسم برفی کردن یکی از آن جمله است و در بسیاری از جاها هنوز رواج دارد که با آمدن اولین برف برگزار می شود.
برفی کردن در استان مرکزی
یکی از دیه های دهستان جاسب ( JASB) شهرستان محلات، واران جاسب است که نقطه ای است خوش آب و هوا و کوهستانی با جمعیتی قریب سه هزار نفر.مردم واران عقیده دارند، اولین برف نشاط آور و باشگون و مایه برکت است و بشارت دهنده رحمت خدا.
همین که برف اول بر روی زمین نشست زنان آبادی از پیر و جوان که همگی زنده دل و بانشاط هستند، کمی برف را در دستمال یا پارچه ای محکم می بندند و گره می زنند و به پسرک های هفت، هشت ساله تا چهارده ساله می دهند و سفارش لازم را به آنها می کنند تا بیدارِ کار باشند و به تله نیفتند. پسرک باید بسته را به منزل آشنا یا خویشی که گفته اند ببرد و به کدبانوی خانه بدهد و در موقع باز کردن گره آن فوری فرار کند و بکوشد که دستگیر نشود. پسرک هم به خانه ای که دستور داده اند می رود و برف را می دهد. باز کننده بسته تا گره بسته را باز نکرده حق دنبال کردن پسرک را ندارد، اما به مجردی که گره باز شد و دید که توی بسته برف است فوری پسرک را دنبال می کند. اگر او را گرفت با کمال مهربانی اما با سرزنش و نیش زبان او را به خانه می برد و صورت او را با ته دیگ یا سرمه که معمولاً در همه خانه ها هست سیاه می کند. آن وقت قدری نخودچی کشمش در جیب و کیسه پسرک می ریزد و می گوید: برو به مادرت بگو مبارک است خیلی زحمت کشیدی. اما اگر پسرک توانست بگریزد و موفق به فرار شد گیرنده برف بازنده است. آن وقت چنانچه طرف صبح باشد فوری تهیه آش رشته را می بیند. نخود و لوبیا و عدس را بار می گذارد و به بریدن رشته مشغول می شود. یک ساعت به ظهر مانده به خانه فرستنده برف رفته، پس از اظهار تشکر می گوید: کارهایتان را که کردید بیایید خانه ما آش بخورید. طرف هم با شوخی و خنده و رد و بدل کردن تعارفات معموله دعوت او را می پذیرد و نزدیک ظهر تمام اهل خانه برای خوردن آش رشته می دوند و آن روز را به خوشی و شادی به پایان می رسانند. از این آش رشته برای همسایه ها هم می فرستند. سپس نزدیک غروب خداحافظی می کنند و به منزل خود برمی گردند. در صورتی که پسرک گیر افتاد و صورتش را سیاه کردند، چون به خانه برگشت مادرش بساط پختن آش رشته را فراهم می کند. بعد از گیرنده برف عذرخواهی کرده و آنها را به مهمانی فرا می خواند. اگر بعدازظهر باشد این تشریفات به روز بعد موکول می شود.
برفی کردن در خُمین
در خمین فرستادن برف بدین ترتیب است که برف را در بسته ای
می پیچند و در قابلمه ای قرار می دهند و به پسرکی که برنده آن است رموز اغفال طرف و گریختن به موقع را گوشزد می کنند. پسر اگر زرنگ باشد با چهره ای ساده و بی خبر از همه جا سلام می کند و می گوید: مادرم گفت آش پخته بودیم، یاد شما بودیم.
آن گاه ظرف را می دهد و می گوید: بی زحمت ظرفش را خالی کنید!
اگر طرف ظرف را گرفت، پسر پا به فرار می گذارد و فریاد
می کند: آی باختی!
و صاحب خانه متقابلاً فریاد می کند که: بگیریدش.
اگر پسر را گرفتند روی او را با دوده یا زغال سیاه می کنند، اگر هیچ یک از این دو نبود به بازوی او یک نیشگون خیلی سخت می گیرند و او را رها می کنند و بازنده باید ش رشته بدهد.
برفی کردن در مازندران و گیلان
در بعضی از شهرها و آبادی های مازندران و گیلان مانند ساری و آق مشهد ساری، کاورد KAVARD، دودانگه، رامیان و میان آباد نیز برفی کردن مرسوم است. لیکن مردم این ناحیه خود را به برف اول مقید نساخته اند، بلکه هرگاه برف ببارد، «برف نامه» برای همدیگر می فرستند. مثلاً این چند بیت را:
برف می بارد چو جیحون از هوا
قاصد ما آمده سوی شما
قاصد ما را اگر کردی سیا
شیرینی دارد تعلق بر شما
گر نکردی روی قاصد را سیا
شیرینی حاضر نما از بهر ما
بر کاغذی نوشته و لای بقچه ای می گذارند و به برنده می آموزند که چنین گوید:
- «مادرم گفت ببینید این پارچه را که خریده ام، جنس آن خوب است یا نه؟»
اگر این حیله گرفت طرف برفی شده است و بازی را باخته است ولی اگر به موقع ملتفت قضیه شد پسرک را می گیرند و رویش را سیاه می کنند و بازی را می برند.
در کاورد این رسم به نام فرستادن «یخ نامه» معروف است، بازنده باید علاوه بر شام به برنده ها شبچره هم بدهد.
در میان آباد گرگان اگر قاصدی دستگیر شود و نتواند فرار کند صدا می زنند دیگ بیاورید. دیگ را می آورند و بر سر و صورت او می مالند. آن وقت فریاد می کشد که مهمانی را من می دهم.
این جمله را چند بار تکرار می کند بعد رهایش می کنند، به خانه اش برگشته تهیه ناهار و یا شام را می بیند.
برفی کردن در فارس
در شهرستان آباده و آبادی های اطراف آن مانند اقلید، در
غوک(DERqUK)، دشت بیضا و صغاد این رسم متداول است و با آمدن اولین برف، مردم این نقاط همدیگر را برفی می کنند.
در آباده آن کسی که بسته محتوی برف را می برد همین که بسته را داد، می گوید: «برف ما خونه شما- کاچی شما، خونه ما» و بازنده باید کاچی بپزد و مهمانی بدهد. اما اگر برنده برف گیر افتاد، سه پایه آهنی سنگین مطبخ را به گردنش می آویزند و به همان حال او را گرو نگه می دارند تا والدین او خبردار شوند و باخت خود را قبول کنند و پسرشان را آزاد سازند.در دشت بیضاء اگر آورنده برف گیر افتاد رویش را سیاه
می کنند و یک الک روی صورتش می گیرند و او را در کوچه های آبادی
می گردانند.در درغوک پسری که مأمور برفی کردن است، اگر گیر افتاد شوخی، شوخی به او کتکی جانانه می زنند و سه پایه آهنی را به گردنش می آویزند.
در صغاد از آمدن برف خیلی شاد و خوشحال می شوند و از اینکه رحمت الهی نازل شده شاکرند، اما اگر آورنده برف را گرفتند مقداری آب بر سر و رویش می ریزند و سه پایه را به گردنش می آویزند و نگهش می دارند تا خانواده او جریمه ای بپردازند. آنان هم مقداری کشمش، برگه زردآلو، سنجد و بادام می دهند و پسر خود را آزاد می کنند.در اقلید به بهانه فرستادن «لقمه محبت» و آب دعا که دافع ترس و وحشت است یا «کاسه همسایه گری» یعنی تحفه همسایه، طرف را اغفال می کنند و برنده برف می گوید: «برفوک ما خونه شما- امشو میشم مهمون شما» و فرار می کند اما اگر طرف اغفال نشد و پسرک شیطان را گرفت علاوه بر اینکه سه پایه بزرگی به گردنش می آویزند، جارویی هم به او می بندند و او را از خانه بیرون می کنند. اما پسرک شیطان هم به این آسانی گرفتار
نمی شود. مثلاً اگر او را دنبال کردند می کوشد تا خود را به حوض آب برساند و دستش را در آب بزند، زیرا اگر دست خود را به آب زد از مجازات معاف است.
برفی کردن در خراسان
مطابق اسنادی که در پرونده برفی کردن داریم، این رسم در شهرها و آبادیهای خراسان نیز مرسوم است. در تربت حیدریه و آبادی های آن مانند محولات (MAHVELAT) فیض آباد صبح روزی که شب قبلش اولین برف سال به زمین نشسته است، هر خانواده ای به فکر می افتد که خانواده دیگری را از خویشاوندان و منسوبان یا دوستان و آشنایان خود برفی کند و برنده شود. آن وقت مقدار کمی برف داخل پاکتی می گذارد یا در میان بقچه و بسته ای که چیزی در آن پیچیده قرار می دهد و به وسیله آدمی که باید زبر و زرنگ باشد برای خانواده ای که مورد نظر است
می فرستد. غالباً شخصی که به وسیله او برف فرستاده می شود از میان زن ها
و خدمتکارهای خانه انتخاب می شود که بتواند ظرف یا بسته محتوی برف را به منزل اندرونی و نزد کدبانوها ببرد و گاهی هم به وسیله نوکر یا مرد دیگری برای مرد خانه می فرستند. اگر قاصد مرد باشد، در خانه را می زند و به هر کس که دم در آمد آن ظرف یا بسته را می دهد و خودش پس از اینکه مطمئن شد بسته یا ظرف به دست خانم خانه رسید، فریاد می زند: «برفی ما از شما» و فرار می کند که گرفتار و سیه روی نشود، چون که اگر او را بگیرند رویش را با دوده سیاه می کنند. آن وقت فرستنده برف باخته است و باید مهمانی بدهد. در کاشمر و آبادی های آن مانند شفیع آباد و کُندُر (KONDOR) همچنان در گناباد و مِند (MEND) گناباد هم برفی کردن رواج دارد و یکی از سرگرمی های فصل زمستان است که با فرو ریختن اولین برف ارتباط دارد. مثلاً به شب نشینی یا به قول خودشان به چراغو (CERAqU) رفته اند و صحبت از این است که از غروب، برف شروع به باریدن کرده است. جوانان محلی دست به کار تهیه کف
می شوند و از مقداری اُشنان یا چوبک کف درست می کنند. آن گاه قدری از این کف را در ظرفی می گذارند و به دست پسری چابک می دهند تا به عنوان تحفه به خانه فلانی ببرد. گیرنده کف هر چه وارسی می کند اثری از برف نمی بیند و به خاطر جمع ظرف را
می ستاند، غافل از اینکه در زیر ظرف کاغذی چسبانده اند و این جمله بر روی آن نوشته شده:
«قاصدی آمد ز ما سوی شما- ظرف کف آورده از بهر شما- برفی ما از شما - مهمانی شما از ما» و گیرنده به همه افراد حاضر در آن مجلس باید سور و مهمانی بدهد.بعضی اوقات زیرکی و هوشمندی به خرج می دهند تا یکی را برفی کنند. مثلاً ظرفی آش یا پلو به دست پسر خانواده می دهند و او را نزد فرد مورد نظر می فرستند.کدبانوی خانه که هوشیار و بیدار است می بیند اثری از برف نیست، بلکه ظرفی خوردنی و مطبوع است که در سینی نهاده شده و سرپوش به روی آن گذاشته اند.
ناچار ظرف را می گیرد و با تشکر و سپاس از آورنده آن خداحافظی می کند، اما هنوز چند قدمی نرفته است که پسرک آورنده آن خوراکی فریاد می کند: «برفی ما از شما - مهمانی شما از ما» و کدبانو متحیر به خانه می آید و شروع می کند به وارسی کردن ظرف ها و می بیند که در زیر ظرف آش یا پلو کاغذ کوچکی چسبانده اند که بر روی آن چنین نوشته شده است:
برف و بارانست و توفان در هوا
قاصدی آمد که برفی از شما
گر گرفتی روی او را کن سیاه
ور بماند روی او مانند ماه
شرط باشد جمله را مهمان کنی
جوجه را زیر پلو پنهان کنی
در شاهرود با نزول اولین برف، خانواده ها برای یکدیگر و خویشاوندان خود نامه های کوچکی می نویسند با این دو بیت:
اول برف، برفو بر شما
قاصدی آمد ز ما نزد شما
یا بگیر و روی قاصد کن سیا
یا که ما هستیم مهمان شما
و با حیله های مختلف همدیگر را برفی می کنند.
یاران...
ابوالقاسم فقیری
نوروزی دیگر از راه می رسد، مثل همیشه زیبا و خواستنی. با تمام وجود به پیشوازش برویم، مقدمش را گرامی داریم و در نگاهداشت آن بکوشیم که یادگار ارزنده ای
است از نیاکان ما و با خیام همصدا شویم که می فرماید:
بر چهره گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دل افروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
هم اینک مردم جهان بر روی این کره خاکی اعیاد فراوانی دارند، ولی هیچکدام عید نوروز نمی شود. نوروز ایرانی شکوه دیگری دارد؛ چرا که با بهار می آید. بی سبب نیست بوی بهار را که می شنوی همه را دگرگون می بینی.نیاکان ما بی تردید فرزانگانی بزرگ بودند که نخستین روز بهار را نخستین روز سال برگزیدند.
هیچ ملتی را چنین عید و جشنی نیست. عزیزش بداریم و هرگز از یادش نبریم.نوروز با مردم این دیار پیوندی ناگسستنی دارد. همراه با پوشیدن جامه نو، دل و جان را هم نو کنیم.روز و روزگارتان خوش و همه روزتان نوروز.
سنت زیبای نوروزی
«عیدی دادن و عیدی گرفتن»
عید آمد و عید آمد، یاری که رمید آمد
«عیدانه» فراوان شد تا باد چنین بادا
«دیوان مولانا»
از جمله سنت های زیبای نوروزی، یکی هم عیدی دادن و عیدی گرفتن است که بدان «عیدانه» و «نوروزی» هم گفته می شود. از گذشته های دور این رسم بین ایرانیان رواج داشته و سینه به سینه این آیین پسندیده به امروز رسیده است. اکنون هم این رسم مقدس و مردمی به وسیله بزرگ خانواده انجام می شود. رسم است که صبح عید نوروز کوچکترها به دیدن بزرگ خانواده رفته و وی با گشادهرویی هدیه ای به اطرافیانش پیشکش می کند. کمیت عیدانه مورد نظر نیست و کسی چشم به کم و زیاد بودن آن ندارد و همگی دریافت «نوروزی» را پرشگون دانسته... اتفاق
می افتد که گاهی سالها آن را نگه می دارند.
اگر عیدی پول باشد آن را مایه کیسه قرار داده و تمام عمر آن را حفظ می کنند و بعضی بر این باورند که جیبشان هرگز بی پول نخواهد شد. باشد که این رسم را نکو داریم مخصوصاً سعی کنیم کودکان را از هدیه نوروزی بی نصیب نسازیم؛ چرا که خاطره سبز و شیرین این عیدانه ها سالها نزد آنان می ماند. علاوه بر افراد خانواده که صبح عید نوروزی را دریافت می کنند گروه های دیگری هم هستند که عیدی دریافت می کنند و به عبارتی دیگر چشم انتظار گرفتن عیدی هستند که اجمالاً اسامی آنها در شهر و روستا آورده می شود:
الف- ساکنین شهر: سلمانی «آرایشگر»، حمامی، پستچی، دراویش، لوطی ها «نوازندگان محلی»، سپور «کارگران شهرداری»، عروس و دامادهایی که زندگیشان را تازه شروع کرده باشند، جوانانی که تازه نامزد کرده باشند.
ب-ساکنین روستا: چوپانان، سلمانی، حمامی، دشتبان و نوازندگان محلی، دراویش، کدخدا و...
که از این عده بعضی اکنون وجود خارجی ندارند که تنها از بعضی از این گروه یادی کرده می گذریم. در گذشته نه چندان دور پول چندانی در دست مردم نبود و به جای پول چیزهای دیگری به رسم «عیدانه» هدیه داده می شد.
عیدی مختصر می شد به نان شیرین، هر خانواده نان شیرینش را خود می پخت. تخم مرغ پخته رنگ کرده، نخودچی کشمش، آجیل محلی و شیرینی...
در زیر با مراسم عیدی گرفتن دراویش، لوطی ها «مطرب های محلی» و عیدی فرستادن برای عروس در شیراز آشنا می شوید.
1 -عیدی گرفتن دراویش
پیش از این درویشان دوره گرد، قبل از عید بیکار نمی نشستند. چادر سفیدی در خانه متمکنین نصب می کردند و اشعاری می خواندند و تا چیزی از صاحب خانه نمی گرفتند، نمی رفتند. وای بر احوال صاحب خانه ای
که عیدی به آنها نمی داد. این جا بود که درویش در بوقش
می دمید و در اصطلاح بوق صاحب خانه را می زد و این بوق صدای بدی داشت البته کمتر صاحب خانه ای راضی می شد که بوقش را بزنند.
بود بر درب سرای اغنیا
خیمه درویش و بوق مَنتشا(1)
گر نمی دادند عیدی، آن فقیر
بادها می کرد در شاخ نفیر(2)
این ترانه عامیانه هم در شیراز بین مردم رایج است که باید در ارتباط با همین موضوع باشد:
درویشم، کلاه ریشم
تا نسونم(3) رد نمی شم
«از این رسم اکنون خبری نیست.»
2 -عیدی گرفتن لوطی ها «مطرب های دوره گرد»
صبح عید نوروز مطرب های محلی به خانه های گردن کلفت ها یعنی پولدارهای شهر می رفتند. عید را تبریک گفته، شروع به نواختن آهنگهای شیرین شیرازی می نمودند و در پایان به جان صاحب خانه دعا کرده و سلامت و خیر و برکت را برایشان آرزو می کردند. سازهایی که این نوازندگان استفاده می کردند کمانچه بود همراه با تار و ضرب و دایره «دف».
معمولاً صاحب خانه با روی خوش با مطرب ها روبرو می شد و به آنها عیدی دلخواهی می داد. اکنون از این مطرب های محلی خبری نیست.
می باید کیسه از کرم بگشادن
وندر کف مطربان درم بنهادن
نائی و دفی را همگان «عیدانه»
چون سال گذشته می بباید دادن
«دیوان سلطان ولد»
3 -عیدی فرستادن برای عروس
شب عید است و عیدی می برند، یار
صد و پنجاه شتر فیروزه در بار
نویسم نامه ای از گوشه بار
که دستم خالیه، ای نازنین یار
«از ترانه های محلی فارس»
عیدی دادن و عیدی گرفتن نزد شیرازیان مرسوم است، مخصوصاً جوانانی که نامزد دارند برای نامزدشان عیدی می فرستند. کسانی که دخترانشان را به خانه بخت فرستاده اند، عید اول برای عروس و داماد عیدی می فرستند.
معمولاً عیدی ها را در چند خوانچه گذاشته و طبق کشان (گروهی بودند که کارشان همین طبق کشیدن بود و در هر محله ای عده ای از آنها حضور داشتند) طی مراسمی هدایا را به خانه داماد می بردند. از جمله چیزهایی که همراه این عیدی بود می توان از: مرغ، ماهی، آجیل، میوه، شیرینی و سبزه نوروزی نام برد. مرغ باید حتماً سفید باشد که بالهایش را رنگ می کردند. همراه با این هدایا یک قطعه طلا هم بود. عیدی فرستادن هنوز هم در شیراز مرسوم است ولی طبق کش ها نیستند.
پی نویس:
1 -مَنتشا (MANTASA) = عصائی مخصوص از چوب ستبر گره دار است که درویشان و قلندران با خود دارند.
2 -نفیر= قسمی کرنای کوچک که بیشتر قلندران با خود دارند.
3 -نسونم= نستانم