صفحه 7--30 مهر88
دل نوشته هایی از فرهنگ، آداب رسوم و باورهای مردم شیراز
نوشته: جمال زیانی- چاپ اول 1388
ناشر: انتشارات آوند اندیشه، با همکاری بنیاد فارس شناسی قیمت 2200 تومان
معرفی از: ابوالقاسم فقیری
به دنبال کتابهای: «گل واژههای شعر حافظ» و «آداب و رسوم و باورها در شعر حافظ» اینک شاهد انتشار کتاب «دل نوشته هایی از فرهنگ، آداب، رسوم و باورهای مردم شیراز» از جمال زیانی این پژوهشگر شیرازی هستیم. جمال زیانی را سالهاست می شناسم. او هم به فرهنگ مردم این دیار عشق می ورزد و در نتیجه شیفته و دلبسته شیراز است.
نویسنده در این کتاب 154 صفحه ای خواننده را به شیراز 50-60 سال پیش
می برد. از مردم آن زمان شیراز، فرهنگ، آداب و رسوم و باورهای مردم ناگفته هایی
را بیان می کند که به دل می نشیند و خواندنی است. بخش اول کتاب را قبلاً خوانده بودم هم زمان از نویسنده خواستم با همین روش کارش را ادامه دهد، چرا که موضوعاتی را در زمینه فرهنگ مردم دیده بود، که تاکنون روی آنها کار نشده بود.
دل نوشته های جمال زیانی را که دیدم با شوق و با دقت همه مطالب کتاب را خواندم تعارف نمی کنم لذت بردم. آقای جمال زیانی در کتابش از این موضوعات سخن به میان آورده است: مراسم حاملگی و زایمان، مراسم رمضان، مراسم نوروز، آداب و رسوم دیگر، پیشه ها و هنرها، تکیه ها، باغ ها، دروازه ها و محله ها... می گویند «نگریستن» داریم و «نگاه کردن»
مطالبی که در کتاب می خوانیم دسته ای شامل نگریستن می شود و دسته ای شامل نگاه کردن. به عنوان مثال «مراسم حاملگی و زایمان» جزء دسته اول یعنی «نگریستن» است.
راحت بگویم دل نوشته های جمال زیانی خواندنی است. در واقع به نکاتی اشاره دارد که هر شیرازی اصیلی آن را می پسندد و گاه به خود می بالد که شیرازی ها چنین خلق و خویی دارند که می توان به آنها بالید.
دل نوشته های جمال زیانی با همکاری بنیاد فارس شناسی درآمده است؛ مجید روزی طلب مدیرعامل وقت بنیاد فارس شناسی در پیش گفتار کتاب می نویسد: «دل نوشته های جمال زیانی، کاری است دلسوزانه، از دل برآمده و از سر شور و شوق، برای حفظ فرهنگ، آداب و رسوم و باورهای مردم خوش ذوق و بافرهنگ شیراز. بنیاد فارس شناسی وظیفه خود می داند که این گونه پژوهش های صادقانه، مفید و کارآمد را که در راستای شناخت گنجینه های پر گوهر فارس هستند ارج نهاده و در جهت انتشار آنها بکوشد».
دوستان دکتر جمشید صداقت کیش که از مردم پژوهان به نام فارس است، در مقدمه کتاب بر کتاب مهر تأیید زده و آن را خواندنی دانسته و کتاب را از بهترین های این نوع کتاب در فارس می داند و حضرت جمال زیانی در «درآمد» کتاب صادقانه می نویسد: «این دل نوشته ها یادی از فرهنگ مردم شیراز در سال های 1319 تا 1350 است. شیرازی که هنوز لوس نشده و پایبند سنت و ساده دلی و ساده زیستی بود. این یادها و خاطره ها دربرگیرنده فرهنگ و اصالت مردمانی است که در فراز و نشیب زندگی خود را باور داشتند. سعی می کردند روی پای خود بایستند، کهن جامه خویش را بپیراند و جامه عاریت دیگران را نپذیرند» و در پایان «درآمد» جمال زیانی از پیشکسوتان این گونه ادبی در شیراز سپاسگزاری کرده است. زنده یاد ابوالقاسم انجوی شیرازی، آقایان استاد صادق همایونی، حسین خدیش و صاحب این نوشته.
راستش این کار جمال زیانی به دلم نشست. گاه دیده می شود کتابهایی در این زمینه در می آید که مؤلف هیچ عنایتی به گذشته ها ندارد. تنها خودش را می بیند در حالی که از تجارب پیشینیان سود برده است. حتی بعضی جاها رونویسی کرده است.
* * *
نکته ای را در کتاب دیدم که تذکر می دهم: نویسنده واسونک را ترانه محلی معنی کرده است. در حالی که واسونک ترانه های شادی است که بیشتر در مجالس سرور و شادمانی و عروسی خوانده می شود که در فارس بدان: بیت، سرود، سرو SORU ، سیری SiRi، واسینک VASiNAK
و ترانه های عروسی هم گفته می شود.
* * *
کتاب دل نوشته های جمال زیانی را انتشارات آوند اندیشه با همکاری بنیاد فارس شناسی در آورده است.
چاپ این کتاب مفید را به نویسنده ارجمند جمال زیانی و مدیران بنیاد فارس شناسی و انتشارات جوان آوند اندیشه تبریک گفته و برایشان موفقیت آرزو می کنم.
برای آشنایی بیشتر با کتاب و نوشته های ساده و صمیمی جمال زیانی قطعات کوتاهی را انتخاب کرده که می خوانید:
- رعایت اقتصاد در جامعه شیرازی
فارس و شیراز ما از گذشته دور سرزمینی نیمه خشک بوده و مردمانش برای آب احترام خاصی قائل بوده اند. داریوش بزرگ در سنگ نبشته تخت جمشید از اهورامزدا درخواست
می کند که سرزمین او را از سه آفت دور بدارد. از دروغ، دشمن و خشکسالی.
بزرگان و ثروتمندانی هم که می خواستند نامشان جاوید بماند اقدام به حفر قنات و آوردن آب از راههای دور برای مردم می نمودند مانند آب رکناباد از رکن الدوله دیلمی، آب زنگی از سعد بن زنگی، آب قوامی از قوام شیرازی، آب خیرات و...
در فارس پیش از اسلام معبد آناهیتا «ناهید» را در بیشابور کازرون می بینیم که جایگاهی برای ستایش آب بوده است، در شیراز بعد از اسلام آب را مهریه حضرت فاطمه «س»
می دانستند و در نگهداری و مصرف آن کمال سعی و کوشش را می نمودند.
از بچگی به ما یاد داده بودند که برای نان احترام قایل شویم. اگر در کوچه تکه نانی خشک را می دیدیم آن را برداشته، فوت می کردیم، می بوسیدیم و لای آجرهای دیوار می نهادیم تا به مصرف پرندگان و جانوران دیگر برسد.
مردم به نان و نمک قسم یاد می کردند. مثلاً می گفتند: نون و نمکت مرا کور کند اگر خلاف میل تو کاری انجام دهم. مردم باور داشتند که حضرت علی (ع) خوراکش نان و نمک بوده است. لذا به نان و نمک احترام می کردند.
اگر مشغول خوردن انار بودیم و مقداری از دانه های انار روی زمین می افتاد آنها را جمع نموده، می شستیم و می خوردیم. چون به ما گفته بودند که انار میوه بهشتی است نباید آن را دور بریزیم.
-سلام به چراغ
نور و روشنایی مورد احترام و علاقه ایرانیان بوده و حتی جنبه تقدس داشته است. مردم به چراغ و نور آن سوگند یاد می کردند. مثلاً با اشاره به چراغ می گفتند: به این نور تجلی قسم.
در خانه سرشب وقتی که مادر چراغ نفتی فتیله دار را روشن می کرد و چِملی CEMLI «حباب شیشه ای» را روی آن می گذاشت، بچه ها یکی یکی به چراغ سلام
می کردند.
دکان داران که ترازوهایشان از یک شاهین و دو کفه که هر کدام با سه زنجیر به شاهین متصل بود چون می خواستند چراغ را روشن کنند کفه ها را حرکت داده به صدا درمی آوردند و می گفتند:
یا شاه چراغ یا پدر شاه چراغ
بیعت ما با تو درسته/ نابود بکن هر که عهدش به تو سُسته*
به صدا در آوردن ترازو برای جلب مشتری بیشتری در سر چراغ (ابتدای شب) بود.
*این شعر عامیانه را نگارنده این چنین ضبط کرده است. «الف- ف»
ای شاه چراغ بیعت ما با تو درسته
لعنت به کسی باد که عهدش به تو سُسته
قصه گدای کور و امانتداری او
گردآورنده: محمدعلی پیش آهنگ
به روایت: مشهدی حسن- 80 ساله
یکی بود و یکی نبود
غیر از خدا هیچکس نبود
هر که بنده خدان بگه یا خدا
-یا خدا
در روزگاران گذشته نه چندان دور گدای کوری بود که هر روز صبح از کله سحر تا دل ظهر و از دل ظهر تا شامگاه سر کوچه ای
می نشست و گدایی می کرد. این مرد بیشتر عمرش را به گدایی گذرانیده بود و همه مردم شهر او را می شناختند و به او کمک می کردند. حتی بودند کسانی که گرده اش «کنارش» می نشستند و از این طرف و آن طرف با هم صحبت می کردند. دردسرتون نمی دهم گدای کور دوستان فراوانی داشت یکی از دوستان او روزی صبح زود، طلبی را که از شخصی داشت دریافت کرد چون راه خانه اش دور بود حوصله اش نشد که به خانه برود و پول را درخانه بگذارد. پس یک مرتبه یادش به گدا افتاد به سراغ او رفت و بسته پولش را به گدا داد و گفت: این بسته پول نزد شما امانت، کاری دارم می روم انجام می دهم و برمی گردم.
گدا بسته پول را گرفت و گذاشت زیر پایش و گفت: خیر پیش.
مرد به دنبال کارش رفت کارش را انجام داد و نزد گدا برگشت و پس از احوالپرسی گفت: زحمت کشیدی، ممنون حالا امانتی را به من پس بده.
گدای کور گفت: امانت؟ کدام امانت؟! من که از کسی امانتی قبول نکرده ام و شروع کرد به داد و بیداد کردن که مسلمانها برسید که این نامسلمان می خواهد دار وندارم را به یغما ببرد!
چند نفری هم دور آنها جمع شدند مرد که دید نه خیر حریف او نمی شود و مردم حق را به گدای کور می دهند راه خانه اش را در پیش گرفت. حالا کاردش میزدی خونش در نمی آمد.
ناراحت و عصبانی بود دستش هم به جایی بند نبود. غمزده می رفت که یکی از دوستان یک رنگش چشمش به او افتاد. از حال و احوال او تعجب کرد و با خودش گفت یعنی چه بر سرش آمده؟!
پرسید چی شده کشتی ات غرق شده؟ گرگ به گله ات افتاده؟
مرد گفت: ای دوست دست رو دلم نذار گرفتار بدبختی شدم که کسی آن را باور نمی کند!
دوست گفت: تا ماجرا را برایم تعریف نکنی، دست از سرت برنمی دارم، حرف دلت را بزن شاید بتوانم گره از مشکلت باز کنم، خدا را چه دیدی؟
مرد قصه بدبختیش را از سیر تا پیاز تعریف کرد. دوستش گفت: همین؟
مرد گفت: بله همین.
دوستش گفت: نگران نباش درستش
می کنم. بلایی به سرش میارم که تو قصه ها
بازگو کنند.
حالا همراه من بیا. دو نفری با هم راه افتادند. توی راه کلوکی خریدند. چیلهای «ترکهای» پیدا کردند و رفتند. دم کله KALE «چال- آشیانه» بیزترکی «زنبور درشت قرمز رنگ به این زنبور بز گُلُتی BEZ-GOLOTI هم می گویند.» ایستادند و ترکه را فرو کردند تو چال زنبور. کلوک را هم دم چال گذاشتند. زنبورها بیرون آمدند و دسته دسته رفتند داخل کلوک. سر کلوک را بستند و آمدند به سراغ گدای کور. دوستش گفت تو کناری وایسا و تماشا کن!
دوستش نزد کور رفت و گفت ای برادر من گرفتارم، کاری دارم می روم و برمی گردم. قربان دستت مواظب این کلوک باش چپری برمی گردم.
گدای کور گفت: ای بابا چه زحمتی؟
مرد کلوک را داد و برگشت پیش دوستش. مرد کور که وسوسه شده بود ببیند داخل کلوک چیست، سر کلوک را برداشت دست داخل کلوک کرد که زنبورها ریختند رویش. گدای کور از جا برخاست شروع کرد به داد و بیداد کردن، مرد هم از فرصت استفاده کرد بسته پولش را برداشت و د برو که رفتی.
* * *
این هم چند ضرب المثل در مورد گدا
گدا به گدا رحمت به خدا
* * *
گدا را که رو دادی خویش می شود «صاحب خانه می شود»
* * *
یارب مباد که گدا معتبر شود
گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود
* * *
گدایی اگر ننگ نباشد گنج است
دو غزل از
استاد محمدرضا نعمتی زاده
نیمای جنوب
غزل برای آهو
دلم، کبوتر مشتاق آب و دانه توست
قفس خوش است، اگر در میان خانه توست
به لطف دست تو، عادت گرفته هستی من
همیشه، مرغ مرا، اشتیاق دانه توست
نه سیر باغ، دلم خواهد و نه دیدن گل
گل همیشه بهارم در آستانه توست
خوش است غوطه در امواج بوسه تو زدن
کران لذت من، بحر بیکرانه توست
دو چشم روشنت ای گل، دو کرم شب تاب است
چراغ خلوتم، از این دو ناز دانه توست
شراب میکده ها با خمار همراه است
بساط تازه دلی در شرابخانه توست
چه غم که یکدلی از هیچ گل، نمی بینم
بهار دولت من، عشق یک دلانه توست
بندر بوشهر- 2/6/50
* * *
برگ ریز
بهار شوکت گل را بود خزان از پی
بر این نشاط بود رنج باغبان از پی
غرور دولت ما جاودانه نیست، دریغ
بر این خزانه بود غارت خزان از پی
بر این شکفته چه نازیم با غرور ای دوست
که برگ ریز خزانست ناگهان از پی
ترا به سینه ز بیم فراق می فشرم
که جوجه راست، تب خوف ماکیان از پی
ز عشق دغدغه آلود خویش می لرزم
چو با خزانه بود بیم پاسبان از پی
تو می روی و منت سایه وار در دنبال
چنانکه محتشمی را نگاهبان از پی
چه شورها که برآید ز دل، ز رفتن تو
چنانکه گَرد برآید زکاروان از پی
بندر بوشهر-6/6/49
مدیر مسول و صاحب امتیاز : محمد عسلی