صفحه 7--17 اذر 88
زنگ استراحت
راضیه جوینده
بچه ها خسته شده بودند. مدام با هم پچ پچ می کردند. نگاهی به چهره آنها کرد و از دیدن شیطنت کودکانه و صداقت بی غل و غش آنها لذت می برد. شروع به قدم زدن در کلاس کرد و گفت: حالا وقت چیه؟
امید با هیجان گفت: زنگ خونه!
نگاهی به ساعتش کرد و گفت: نه آقا، هنوز بیست دقیقه مانده!
امیر مثل همیشه بی حوصله گفت: پس وقت چیه؟
حمید گفت: وقت نقاشی هم نیست.
لبخندی زد و گفت: وقت استراحت!
همه بچه ها با هیجان گفتند: هورا
محکم روی میز زد و گفت: چه خبره؟ هنوز که زنگ نخورده. خوبه تعدادتان زیاد نیست. فقط گفتم چند لحظه استراحت کنید. حالا که این طور شد پس دوباره ریاضی کار می کنیم.
سرشان را پایین انداختند و ساکت نشستند. نگاهی به قیافه تک تک آنها کرد و با خود گفت: کاش قیافه همه گناهکارهای دنیا مثل شما معصوم و گناهشان شیرین و دوست داشتنی بود.
لبخندی زد و گفت: خیلی خوب! بخشیدم.
دوباره خندیدند و کلاس پر از همهمه و هیاهو شد.
خانم معلم با صدای بلند داد زد: نخیر نمیشه.
امید گفت: خانم ما ساکتیم. قول میدیم.
علی گفت: قول مردونه!
حمید گفت: ولی چه کار کنیم؟
- عجب! پس یا باید شلوغ کنید و کلاس که چه عرض کنم مدرسه رو، رو سرتون بذارید یا مشق بنویسید. من نمی دونم با شما چه کار کنم؟ باور کنید سی، چهل تا شاگرد هم تو یه کلاس داشتم ولی امان از دست شما!
امید گفت: خانم ببخشید دیگه!
- باشه ولی یه سؤال! دوست دارید چه کاره بشید؟ یعنی...
امید وسط حرفش پرید و گفت: خانم دیگه شلوغ نمی کنیم، بابا میشیم، روزنامه می خونیم، اخبار نگاه می کنیم و بچه های هشت ساله را هم دعوا می کنیم.
بچه ها خندیدند و خانم معلم گفت: آقای بابا، منظورم شغل آینده است.
علی گفت: من دوست دارم مثل شما معلم باشم. ولی خانم هیچکس نمی تونه اندازه شما خوب باشه، خانم معلم ارسلان، پسر عموم همیشه دعواشون می کنه، داد می زنه ولی
شما مهربونید.
لبخندی زد و گفت: عزیزم اگه شما هم کار بدی انجام بدید من هم شما را دعوا می کنم.
حمید گفت: خانم دعوای شما، کم دعواست. شما از مامان ها هم مهربونترید. تازه معلم پارسال ما هم به خوبی شما نبود. کم خوب بود.
- خوب حمید جان تو دوست داری چه کاره بشی؟
حمید جواب داد: نمی دونم خانم، ولی دوست ندارم مثل مامان و بابام دکتر باشم، شب سرکار، روز سرکار و همیشه خسته باشم.
- ولی پسر گلم، تو باید به وجود پدر و مادرت افتخار کنی، کسانی که وقت و عمرشون را صرف خدمت به مردم می کنند.
امیر گفت: خانم من مثل بابام یه مغازه بزرگ پر از خوراکی های جور واجور می خرم.
- ای شکمو!
همه بچه ها خندیدند. معلم رو به مجید گفت: آقا مجید که همیشه زرنگ و حرف گوش کنه چه کاره میشه؟
مجید که خجالتی و ساکت بود، گفت: خانم! بابام مکانیک ولی من دوست دارم مهندس مکانیک باشم.
- چه عالی!
دستش را روی شانه های امید گذاشت و گفت: چی شده آقا امید ساکته؟
امید گفت: هیچی خانم، ولی من باید باید خلبان بشم.
تمام تنش لرزید و نگرانی همه وجودش را فرا گرفت. نگاهی به چهره مصمم امید کرد. بچه ها کنجکاوانه او را می نگریستند.
حمید گفت: خانم امید حرف بدی زد؟ دیگه امید را دوست ندارید؟
برخلاف همیشه با صدای زنگ مدرسه، بچه ها ساکت و بی حرکت ایستاده بودند و خانم معلم را کنجکاوانه نگاه می کردند.
معلم با خنده گفت: ای شیطون ها! زنگ، مگه نشنیدید؟ نکنه دلتون جریمه ریاضی می خواد. بچه ها که از دیدن لبخند روی چهره معلم به آرامش رسیده بودند به طرف در دویدند و گفتند: خداحافظ خانم.
معلم بعد از رفتن بچه ها روی صندلی نشست و با نگرانی به ساعتش نگاه کرد. همراهش را از کیفش در آورد، چند بار شماره گرفت و هر بار با شنیدن صدای «مشترک مورد نظر خاموش است»
عصبی تر شماره می گرفت. بعد از مدتی گوشی همراهش را روی میز گذاشت و در
کلاس قدم زد.
با به صدا در آمدن زنگ تلفن همراهش، به طرف میز رفت و با عجله گوشی را گذاشت و گفت: سلام امید جان!
: سلام به بهترین خانم معلم دنیا.
- خوبی پسرم؟
: مامان من! من خوبم، هواپیما هم خوبه، سالمه. پرواز خوبی داشتیم. راستی مامان کاپیتان هم، هم دوره بابا بوده، از قیافه منو شناخت و گفت: تو هم مثل بابات خارق العاده ای پسر!
با خودش فکر کرد چه قدر خوب است که امید اشک های نگران او را نمی بیند. گفت: کی برمی گردی؟
: بعدازظهر ولی ساعت دقیق را بعداً
تماس می گیرم.
- مواظب خودت باش.
: چشم خانم معلم. خداحافظ تا احتمالاً
سپیده صبح!
- خداحافظ عزیزم.
گوشی را قطع کرد و گفت: خدا نگهدارت باشه کاپیتان من!
زنان در جامعه
آيين نامه اي براي مديران مدارس دخترانه
فاطمه معزي
تشكيل مدارس دخترانه از اقداماتي بود كه پس از انقلاب مشروطه در ايران روي داد، حال اينكه چه مسيري را براي استقرار خود طي كرد خود بحثي جداست اما با اجباري شدن تعليمات ابتدايي " براي عموم ايرانيان " در سال 1329ق مدارس دخترانه فعاليت خود را با استناد به قانون ادامه دادند. از سوي وزارت معارف و اوقاف قوانيني جدا براي مدير هاي مدارس نسوان نيز اعلام شد شايد اين نظارتها مي توانست نگرانيهاي موجود در جامعه را برطرف کرده و بر تعداد شاگردان مي افزود. اين آيين نامه را خانم مزين السلطنه مدير مدرسه مزينيه در روزنامه خود شكوفه به اين شرح منتشر كرد:
"اخطار از طرف اداره تفتيش كل وزارت جليله معارف و اوقاف"
برحسب حكم مطاع وزارت خانه عموم مديره هاي مدارس نسوان مكلفند مواد ذيل را كاملاً مراعات نموده از مدلول آن تخلف ننمايند.
(1) عموم مدارس بايد داراي امتيازنامه از طرف وزارت معارف باشند هر يك از آنها دارا نباشند كتباً به اداره كل معارف و تعليمات عمومي اظهار و درخواست خواهند كرد چنانچه مديره ها از اين تخلف نمايند پس از يك مرتبه اخطار به ضرب اجل يك هفته چنانچه شروط امتياز به عمل آورد
فبها والا بايد بسته شود.
(2) دو نفر از معاريف آن محل بايد درباره مديره تصديق كتبي داده و ضمانت اخلاقي نموده و اداره تفتيش كل بعد از تفتيشات از اداره كل معارف امتيازنامه را صادر كرده به مديره خواهد داد.
(3) مدارس سه كلاسه نبايد شاگردي كه سن آن بيش از دوازده باشد بپذيرند و مدارسي كه بيش از سه كلاس امتياز رسمي دارند سن شاگردان آنها نبايد از چهارده تجاوز نمايد.
(4) مدارسي كه شاگرد اكابر مي پذيرند غير از امتيازاتي كه در ساير مدارس داده مي شود بايد داراي اجازه مخصوصي از اداره كل معارف و تعليمات عمومي باشند.
(5) در مدارسي كه محل مدرسه خانه مديره هاست مفتشه مدارس نسوان مي تواند ليلا و نهارا وارد آن خانه شده تفتيشات و تحقيقات لازمه را نموده راپورت بدهد. در هر يك از مدارس نسوان برخلاف اين قرار چيزي مشاهده شود دفعه اول اخطار و ده روز مهلت و در ثاني البته آن مدرسه تعطيل خواهد شد.
اما ضمانت نامه اي كه وزارت معارف براي تاييد اخلاقي مديره مدرسه بر آن تأکید داشت به اين شرح است:
" ضمانت نامه"
ما امضاكنندگان اين ورقه ضمانت نامه در وزارت معارف و اوقاف شهادت داده و ضمانت مي كنيم كه عليا مخدره ..... صبيه.... عيال ..... اخلاقا و علما لياقت و شايستگي تعليم و تربيت اطفال را دارند.
محل امضاي ضامن
محل امضاي ضامن
منبع: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
جهانیان در مورد «چشم» چه ضرب المثل هایی ساخته اند
گردآوری: دکتر سیف اله اسدی
انتخاب و تنظیم: آیدا عظیمی
* از زمان تولد کور است، اما چشم درخشان نامیده شد.
«هندی»
* از چشم دور و از دل دورتر
«ترکی»
* از همه حسودتر چشم است.
«ایتالیائی»
* اشتباه چشم را کیف پول می پردازد.
«ایتالیائی»
* اگر نمی توانی از چشمانت استفاده کنی از بینی ات فرمانبرداری کن.
«لاتویائی»
* اگر به کشوری می روی که مردمانش دارای یک چشم اند چشمان خود را کور کن.
«مالتی»
* آنچه که انسان با چشمانش می بیند دوست دارد که باور کند.
«آلمانی»
* اگر بینی بین دو چشم نبود چشم ها یکدیگر را می خوردند.
«گرجستانی»
* به چشم بیش از گوش اعتماد کن.
«چینی»
* بهتر است چشم زن کور باشد تا خیلی زیبا.
«برمانی»
* بین زنی که چشمش کور است و شوهر لال همیشه صلح برقرار است.
«لهستانی»
* با یک چشم مراقب بالا است و با چشم دیگر مراقب پایین.
«اسکاتلندی»
* برای چشمان دردناک نور ظلمت است.
«فرانسوی»
* با چشمانت به بالا نظری بینداز تا ستارگان را ببینی.
«لیبریائی»
* چشم و خواب با هم دعوا ندارند.
«قبیله هو»
* بر عیوب و تقصیرات جزئی دیگران چشمک نزنید زیرا خود شما عیب های بزرگ دارید.
«اسکاتلندی»
مدیر مسول و صاحب امتیاز : محمد عسلی