صفحه 7--9 اردیبهشت 89
نقالی و گونه های آن در ایران
فرهاد ناظرزاده کرمانی
در ایران داستان گویی با استفاده از عناصر بیان تئاتری مانند: «نمایشنامه، بازیگر صحنه، وسایل صحنه، چهره پردازی، جامگان نمایشی، موسیقی و حرکات موزون...» سابقه ای کهن و درخشان دارد.
از گوسانهای خنیاگران دوره اشکانیان تا رامشگران و داستان گویان دوره ساسانیان تا مناقب خوانان، حمله خوانان، پرده خوانان، شمایل گردانان، روضه خوانان و شاهنامه خوانان از گونه های نقالی به شمار می روند.
اهمیت دیگر نقالی «داستان گوئی نمایشی» در این است که بعضی از تاریخ- تئاترشناسان آن را به عنوان خواستگاه و پیدایش مایه های هنر نمایشی انگاشته اند.
به نظر این پژوهشگران، انسان ابتدا درباره شکار، جنگ و یا فتوحات دیگر، افسانه می سازد. سپس نقالان به این افسانه ها شاخ و برگ می دهند و آنها را با آب و تاب و ادا و اطوار و سایر فنون بازیگرانه برای تماشاگران خود روایت می کنند.
هنگامی که نقال به جای توصیف شخصیت ها، نقش آنان را بازی می کند و گفت و شنود می سازد، پیدایش مایه و خواستگاهی برای پدید آمدن تئاتر فراهم می شود. «نقال» هر چند که لغتی عربی است به معنای چیزی را از جایی به جایی برند اما در زبان فارسی به نوشته «استاد علامه علی اکبر دهخدا» در لغت نامه به معنای افسانه گو و سحرگوی است که در قهوه خانه ها و مجامعی از این قبیل داستانهای حماسی و سرگذشت پهلوانان و عیاران را به آهنگی خاص نقل می کند.
بهرام بیضایی در کتاب «نمایش در ایران» نقالی را این گونه تعریف کرده است:
«نقالی عبارت است از نقل واقعه یا قصه به شعر یا نثر با حرکات و حالات و بیان مناسب در برابر جمع... منظور از نقالی سرگرم کردن و برانگیختن هیجانها و عواطف شنوندگان و بینندگان است، به وسیله حکایات جذاب، لطف بیان، تسلط روحی بر جمع و حرکات و حالات القاءکننده و نمایشی نقال، به آن حد که بیننده او را هر دم به جای یکی از قهرمانان داستان ببیند و به عبارت دیگر بتواند به تنهایی بازیگر همه اشخاص باشد.»
(صفحه 60)
به نظر صادق همایونی:
«نقالی هنری است که طی آن نقال شعر یا داستانی
را با همه وجود و یا با استفاده از همه استعدادها و اعضاء
و اندام خود برای جمعی نقل و روایت می کند تا بدانجا
که شنوندگان را نه تنها سرگرم بلکه به حیرت می نشاند
و در طی آن می کوشد نصایح و اندرزهای جالبی را بیان کند...» (به نقل از فرهنگواره داستان و نمایش تألیف دکتر ابوالقاسم رادفر صفحه 281)
به نوشته اسماعیل نوری علاء:
«نقالی عبارتست از نقل یک واقعه یا قصه به شعر یا به نثر با حرکات و حالات و بیان مناسب در برابر جمع... گمان می رود که واقعه خوانی پیش از اسلام ایران قصه سرایی موزونی همراه با یک ساز بوده است...» (به نقل از فرهنگواره داستان و نمایش صفحه 281)
به نظر این نگارنده نقالی را باید گونه ای نمایش داستان گویی تلقی کرد که ایرانیان در این هنر استعداد درخشانی نمودار ساخته اند و در جهت گسترش و والائی آن کوششهای ارزشمندی کرده اند و به نتایج ارزشمندی نیز دست یافته اند. این هنر در ایران از کمیت و کیفیت شایان توجهی برخوردار بوده است.
هنرمندان نقال ایرانی، با مجموعه ای از شیوه ها و ترفندهای نمایشی و تماشایی خود، و به کار بردن شماری از «عناصر بیان تئاتری» که در سطور پیش از آن یاد کردیم داستانهای جالب و گیرایی برای تماشاگران خود نقل و روایت کرده اند.
آنان گونه ای نمایش تک نفره پدید آورده اند که ویژگی های برجسته ای داشته است.
آنان به تنهایی ایفای نقش چند شخصیت را به عهده گرفته و افزون بر داستان گویی و بازیگری و کارگردانی کار ویژه های «FUNCTIONS»
دیگری نیز انجام داده اند: صحنه نمایش را
مشخص ساخته اند، جامگان نمایشی مناسب
برگزیده و به تن کرده اند و شاید در پاره ای
از موارد چهره پردازی نیز کرده اند و برای خود سیماچه «ماسک» ساخته اند و جالب آنکه کار چرخاندن نمایش خود را هم به عهده گرفته اند. یعنی تدارکات امور مالی، حفظ نظم و انتظام را، در هنگام اجرای نقالی انجام داده اند. احتمال می رود که در جریان نمایش داستان گویی خود، با مأموران جور واجوری که هر کدام فرمانها و آزمندیهای خود را داشته اند، روبرو شده اند و با آن به شکلی کنار آمده اند! آنان با همه این احوال، گردش کار
«سیار- دوره گرد» نیز بوده اند، و از محلی به محل دگر جابجا می شده اند و شگفت آور و ستایش انگیز آن که در همه این احوال دستیاران و شاگردان خود را برای نقال شدن در آینده آموزش می دادند.
آموزش همه جانبه و به این ترتیب وظیفه آموزشی خود را هم به انجام می رسانیده اند.
از این قرار باید گفت که هنرمند نقال به تنهایی همه تئاتر بوده است. هنر نقالی در کشورهای دیگر و از جمله کشورهای آفریقایی و عربی نیز پدیدار گردیده است.
«او.آر.دی ثورن» در کتاب «ادبیات آفریقا» نوشته است:
«آلتا جابلو (ALTA-JABLOW) ذوق و استعداد هنری قصه گو را بدینسان وصف می کند:
-در غرب آفریقا، مانند سایر نقاط این قاره قصه گویی شکلی هنری است و همان اندازه که گزارشی است، نمایشی نیز هست.
قصه گوی خوب می داند که چگونه تار و پود داستان را به هم ببافد تا توجه شنونده را برانگیزد و وی را به مشارکت در داستان جلب کند. (صفحه 12،
ترجمه ابراهیم یونسی)
«رشید بن شنب» در مقاله ای پیرامون هنر نمایش در کشورهای اسلامی نوشته است:
-«به همان گونه که در یونان باستان راپسودها «مداحان» - نقالان- شهرها و دهکده های یونان را در می نوردیدند و دلاوریهای قهرمانان «ایلیاد» اثر «هومر» را شرح و بسط می دادند و می ستودند. راویان عرب - نقالان و خنیاگران - نیز در مجامع عمومی به خواندن سرودهایی در مدح پیروزی های جنگجویان معروف گذشته و یا شخصیت های برجسته ای می پرداختند که سنت خاطره شان را جاویدان ساخته بود...» (صفحه 211 ترجمه
آزاده مستعان)
دکتر سیدجعفر سجادی نیز در کتاب «نقد تطبیقی ادبیات ایران و عرب» چنین نتیجه گرفته است که اقوام عرب از نظر دارا بودن ادبیات نقالی غنی بودند: از این افسانه ها و داستانها بین اقوام عرب بسیار بوده است که در «قرآن مجید» هم به پاره ای از آنها اشارت شده است که گاه اصالت عربی دارد و گاه اصالت اسراییلی و بابلی و آشوری و یا داستانها و افسانه های مربوط به ایران باستان... مقدار زیادی از ادب قبل از اسلام در شبه جزیره عربستان و به ویژه در مکه معظمه ادبیات نقالی است و شاعران و سخن پردازان کارشان نقالی بوده است.
«همبستگی های شدید و غیرقابل انکاری بین اقوام عرب و قوم بنی اسراییل و مردم ایران باستان وجود دارد.» (برگرفته از صفحات 392 و 393)
یکی از منابع آگاهی ما از وضع و حال نقالان کیفیت و کمیت کار آنان و رتبه و منزلتشان، آثار نویسندگان خارجی در خصوص آنان است. یکی از این موارد نوشتار «سرجان ملکم، انگلیسی است که در کتاب خود «تاریخ ایران» صفحاتی را به توصیف تفریحات مردم ایران در دوره قاجاریه پرداخته و چنین نوشته است:
«ایرانیان اسباب تماشا بسیار دارند، لکن به نوعی که تقلید- تئاتر- در فرنگستان رسم است، ندارند: مگر قصه خوانان ایشان که در حین تقریر حکایات، نقالی به اقتضای شرایط و حالات، وضع خود را دگرگون جلوه می دهند به طوری که حالت غضب و حلم، عقل، عشق، سرور و غم، قدرت و گدایی، عاشقی و معشوقی، فرمانبرداری و فرمانروایی همه در یک شخص واحد «نقال» دیده می شود.
حرفت قصه خوانی در ایران باعث شهرت و مایه منفعت است و کسی که در خدمت سلطان به منصب ممتاز است همیشه در حضور است و همچنین در سفرها ملتزم رکاب...»
(به نقل از تاریخ اجتماعی ایران نوشته مرتضی راوندی جلد ششم، صفحات 597 و 598)
هنر نقالی از دو دیدگاه ریختاری و درونمایگی بخش پذیر است. از نظر ریختاری می توان آن را در دو دسته گنجانید:
1 -دسته ای که در آن از موسیقی، سرود و شاید حرکات موزون بهره برداری کلانی می شود. به این گونه نقالی می توان خنیاگری نمایشی نام داد.
2 -دسته ای دیگر از نقالی هایی که بدون موسیقی یا با کمی موسیقی اجرا می شوند. احتمالاً گوسان های دوره اشکانیان و بعضی از رامشگران و خنیاگران دوران ساسانی «عاشقی ها» و «عاشق چی ها» و «گورانی بژها» از دسته خنیاگران نمایشی بوده اند. و «مناقب خوانان» و «پرده خوانان» و «شمایل گردانان» و «روضه خوانان» و «شاهنامه خوانان» از دسته دوم.
لازم است یادآوری نمایم که ممکن است نقالانی با ترکیبی از ویژگی هایی هر دو دسته کار هنری خود را ابداع کرده باشند. به هر حال هر دو گروه از عناصر بیان تئاتری که در پیش به آن اشاره شد کم و بیش استفاده می کرده اند. از نظر درونمایگی نیز نقالی را می توان در دو
بخش گنجانید:
1 -نقالی مذهبی
2 -نقالی غیرمذهبی
نمونه دسته اول عبارت است از مناقب خوانی، پرده خوانی «شمایل گردانی»، «حمله خوانی» و «روضه خوانی». نمونه نقالی های دسته دوم عبارتند از نقالی بر بنیاد داستانهای «شاهنامه» تصنیف شاعر ملی ما «فردوسی» و یا نقالی هایی بر بنیاد داستانهای هزار و یک شب «سمک عیار» و «حسین کرد شبستری»
«مناقب خوانی» احتمالاً از قرن چهارم هجری یعنی از زمان حکومت «آل بویه» که خاندانی شیعه بودند، رواج یافته است.
مناقب خوانی داستان گویی نمایشی است که طی آن داستانهایی از فضایل و کرامات امامان شیعیان به ویژه حضرت حسین بن علی (ع) نقل می شود.
مناقب خوانی از ارزشهای تبلیغی، تهییجی و سیاسی سرشار بوده است. ظاهراً پس از به قدرت رسیدن صفویان و تسلط یافتن مذهب شیعه در ایران دیگر مناقب خوانی تقویت نشده و رشد چندانی یافته است.
«حمله خوانی» نیز گونه ای نقالی مذهبی است که در جریان آن، واقعه هایی از کتابی به نام
«حمله حیدری» برای تماشاگران نقل و روایت می گردیده است. «حمله حیدری» کتابی در احوال و مناقب حضرت علی بن ابیطالب (ع) بوده است و داستانی از زندگی و رفتار ایشان.
«روضه خوانی نیز» نوعی نقالی مذهبی بوده است. روضه خوان واقعه هایی از کتاب روضه الشهدا «باغ شهیدان» را برای نیوشندگان «مخاطبان» خود نقل و روایت می کرده است. روضه الشهدا کتابی است در خصوص وقایع کرب و بلا «کربلا» و مصائب و رنج غمهای امام سوم شیعیان، خانواده و پیروان او. روضه خوانی در مسیر تاریخ با موعظه و خطابه و مناسبت گویی آمیخته گردیده است و جنبه های هنری- نمایش آن به سود فنون سخنوری و ارشادی کاهش یافته است. مگر در به اصطلاح «گریزهای» آن به صحرای کربلا.
«پرده داری» یا «پرده خوانی» یا «شمایل گردانی» نیز گونه ای از نقالی مذهبی است که در مقایسه با سایر نقالی های مذهبی به هنر نمایش نزدیک تر است.
پرده خوان «شمایل گردان» بر روی پرده خود تصاویری از پیغمبر(ص)، علی (ع) و خاندان او و صحنه هایی از رنج غمها و مصیبت های آنان نگاشته بوده است.
در این نقاشی ها هاله ای نورانی صورت معصومان را پوشانیده بود.
وجود این پرده، زمان، مکان، موضوع و حالت و فضا را به تماشاگران القاء می کرد. این پرده یکی از عناصر مهم بیان تئاتری یعنی
«صحنه آرائی» بود.
مهمترین نقالی غیرمذهبی «شاهنامه خوانی» بود. شاهنامه خوان نقالی بود که تخصص بارزی در نقل و روایت بخش بندهای داستانی- تماشایی شاهنامه داشت.
اِلوِل ساتن (ELWELL-SUTTON)
ایران شناس معاصر انگلیسی در مقاله ای پیرامون «تاریخچه تئائر در ایران» در زمینه شاهنامه خوانی چنین نوشته است:
«ادوارد اسکات و رینگ» که در سال 1217 هجری قمری به شیراز رفته بود، با این عبارت از شاهنامه خوانی یاد می کند: یک نوع سرگرمی دیگر گوش دادن به شاهنامه خوان است. برای آنها که فرصت آن را می یابند.
شاهنامه خوان کسی است که با صدای جلی بعضی از قسمتهای حماسی ملی ایران را برای دیگران می خواند. شاهنامه خوان توصیف مجالس مختلف شاهنامه را با حرارت فراوان بیان می دارد. مخصوصاً نبرد میان رستم و سهراب را. (صفحه 289)
شاهنامه خوانی در ایران اهمیت فراوانی داشته است به طوری که این اصطلاح مترادف با نقالی بوده است.
شاهنامه خوانان به ویژه آنانی که با مهارت های فراوان رستم و سهراب را نقل می کردند، بر احساسات و عواطف مردم تأثیر شگرفی به جای می گذاشتند. به طوری که شماری از تماشاگران تاب شنیدن این داستان «پر از آب چشم» را نمی آورند. بیضائی در این زمینه نوشته است:
«مجلس هایی که نقال به داستان «رستم و سهراب» می رسید و داستان به مرگ سهراب می رسد، بسیاری گریه می کنند و برخی از محوطه خارج می شوند تا خبر مرگ سهراب را نشوند. بارها شده است که پول یا دهها گاو و گوسفند بسیار به نقال داده اند تا از کشتن سهراب منصرف شود. (ص 81)
داستانهای هزار و یک شب که احتمالاً با اقتباس و برداشتهای فراوان از جُنگ داستانی هزار افسان «هزار افسانه» دوره ساسانیان پدید آمده است، یکی از مایه گاهها و گنجینه های داستانی نقالان بوده است. زندگی اسکندر داستانهای تخیلی غریبی را در اسکندرنامه پدید آورده است. از این داستانها نیز نقالان استفاده کردند.
«سمک عیار» نیز شامل داستانهای بسیار سرگرم کننده و سرشار از کار پرداختها و عیاری های هیجان انگیز بوده است و به کار نقالان می آمده است، همچنین «رموز حمزه» و «حسین کرد شبستری».
نقالی در ایران دارای کار ویژه های چند جانبه بوده است: این نمایشهای داستان گویی، به مردم آموزش تاریخ، اخلاق، دین می دادند، زندگی را تفسیر می کردند، تبلیغات دینی و سیاسی می کرده اند، با یادآوری و بازنمائی حوادث تاریخی- افسانه ای، هویت ملی و قومی به ایرانیان اعطاء می کرده اند و اوقات فراغت مردم را سرشار می ساخته اند.
با زبانی دیگر، در غیاب هنر تئاتر به معنای جامع و کامل آن، نقالی در حد خود و به میزان فهم و هنر و ذوق نقالان و تماشاگران آن کار ویژه های هنر تئاتر را انجام می داده است. یکی از تأکیدات این مقاله در اینجاست که در غیاب هنر تئاتر در ایران، بسیاری از کار ویژه های این هنر را نقالی انجام می داده است.
مردم بسیاری از کشورهای جهان کوشیده اند که سنت نقالی، یعنی داستان گویی نمایشی را به شیوه ویژه خود حفظ کنند. اما نقالی در ایران متأسفانه روندی نزولی و نیستی گرایانه داشته است. پیدایش «عصر تجدد» و جامعه و فرهنگ جدید در ایران طبیعتاً نیازهای فکری، فرهنگی و هنری جدیدی پدید آورد. نقالان از عهده برآورد این نیازها برنمی آمدند.
بنابراین از جریان تاریخی عقب ماندند. پیدایش و رواج رادیو، تلویزیون و سینما و استقبال مردم از این رسانه ها از رونق نقالی به شدت کاست.
قهوه خانه ها که تنها جای ثابت نمایش نقالی در ایران بود، به دلایل عمدتاً اقتصادی و فرهنگی، دیگر از نقالی حمایت نکردند. مؤسسات مسئول فرهنگی و هنری با سوء مدیریت، بی برنامگی و غفلت های خود، نتوانستند از روند نیستی گرایانه این هنر جلوگیری نمایند.
مؤسسات آموزشی هنر نمایش نیز به سبب مشکلات و تنگناهای خود، از جمله کمبود استاد واجد صلاحیت، کمبود منابع دیداری و شنیداری کمک آموزشی و سوء مدیریت ها از تجدید حیات این هنر نمایشی اصیل و پرتوان ایرانی غافل مانده اند. به نظر این نگارنده روند رو به زوال این هنر، ناحق است و قابل پیشگیری.
از این قرار تمنای بذل توجه و عنایت را دارم؛ از همه علاقمندان به پدیده های فرهنگی و هنری به ویژه مؤسساتی چون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان صدا و سیما، مؤسسات آموزش هنرهای نمایشی و سازمان حفظ آثار و
میراث فرهنگی.
فهرست گزیده ای از مآخذ این نوشتار:
1 -جنتی عطالی، دکتر ابوالقاسم، بنیاد نمایش در ایران، تهران، انتشارات صفی علیشاه 1333
2 -براکت، اسکارجی، تاریخ تئاتر جهان، ترجمه هوشنگ آزادی ور، نشر نقره 1363
3 - بیضایی، بهرام، نمایش در ایران، تهران 1344
4 -رادفر، دکتر ابوالقاسم، فرهنگوارۀ داستان و نمایش، تهران 1366
5 -شهریاری خسرو، کتاب نمایش،
فرهنگ واژه ها و اصطلاحات و سبک های
نمایشی، امیر کبیر 1365
6 -دی ثورن- او-آر، ادبیات آفریقا، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران 1368
7 -بن شنب، رشید، تئاتر در کشورهای اسلامی
8 -سجادی، دکتر سید جعفر، نقد تطبیقی ادبیات ایران و عرب تهران 1369
9 -راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران،
جلد ششم
10 -معین، دکتر محمد، فرهنگ فارسی، دوره شش جلدی
11 -دهخدا، علی اکبر، لغت نامه
12 -صفا، دکتر ذبیح الله، حماسه سرایی در ایران
13 -برون، ادوارد، تاریخ ادبی ایران
14 -الول، ساتن، تاریخچه تئاتر در ایران
حادثه
ابوالقاسم فقیری
حادثه را انتظار نداری
ولی مثل آوار بر سرت فرود میآید
چاره کار در چیست؟
تسلیم!
مثل بچه آدم دستها را بالا میبری
و حادثه را
بدون چون و چرا میپذیری
ولی گاهی
تن به واقعیت نمیدهی
-راستی چرا من؟
این را از خودت میپرسی
پرسشی که جوابش را
هیچ زمان دریافت نمیکنی
و خود آتش بیار معرکه میشوی
حادثه را شکلی تازه میبخشی
از کاهی کوهی میسازی
پای این کوه به زاری مینشینی
انتظار داری
که از کوه جوابی بشنوی
ولی کوه سکوت به لب دارد
اصرار بورزی کوه تنها
پژواک صدایت را به تو برمیگرداند
لحظهای میاندیشی
یعنی مقصر واقعی کیست؟
این را از کوه میپرسی:
-ای کوه به گمانت
در این رویداد بیشترین سهم
از آن کیست؟
تو یا من؟
جواب میشنوی:
من، من، من!
* * *
برای دکتر عبدالرحیم ثابت که دل به نشاطی شیرازیها را به یادم آورد
شیرازیهای دل به نشاط
با دستهای گل نرگس دیدمش
در قبرستان قدیمی شیراز
دنبال گمشدهای میگشت
گفتم: فرصت؟*
گفت: به دنبالِ شیرازیهای
دل به نشاط میگردم
سعادت دیدن زندهها که نصیبم نشد
به اینجا آمدم شاید...
گفتم: اگر دیداری دست داد
سلام مرا هم برسان؟!
*فرصت را از روستائیان اطراف شیراز وام گرفتهام هنگامی که به کسی می گویند: فرصت؟ یعنی کجا میروی؟
چه می کنی.
* * *
قصه آن شتره...!
عزیزکم غصه چرا؟
لحظهها را به چه نیت میشماری؟
بیخیال باش
جنابش را که من میشناسم
سخت کار بلد است
راه خانه من و تو را
با چشم بسته هم میشناسد
* * *
واگویه: پانزدهم
پیر ما گفت:
از نارفیقان تکیهگاه مساز
پشت به پشت آنهائی بده
که غمت را میفهمند
مدیر مسول و صاحب امتیاز : محمد عسلی