آرامش زنان

فاطمه ناصري آلاشتي
سوار اتوبوس بودم. از خوش شانسي جاي خالي هم بود، كنار خانمي نشستم كه بيشتر شبيه خانم هاي اداري بود، با يكي دو تا كتاب روي كلاسورش، و آنها هم روي پايش.
سر صحبت را از اينكه چه عجب ،جايي براي نشستن هست، شروع كردم. با استقبال همه زنان دور و برم روبه رو شدم: «خوبي تفكيك اتوبوس ها همين است كه گاهي جايي براي نشستن خانم ها هم پيدا مي شود.»
 آن طرف تر چند مرد كه دست به ميله ايستاده بودند به تك وتوك صندلي خالي زنان با حسرت نگاه مي كردند. صحبت ما گل انداخت. از خوبي تفكيك فضاهايي براي خانم ها صحبت شد. ياد پارك مخصوص زنان افتادم كه ماه گذشته راه اندازي شد. صحبت آن روز باعث شد به سراغ خانم «ليلا عبيدي» پژوهشگر مسائل اجتماعي بروم. با او درباره فايده ها و ضررهاي چنين طرحي صحبت كردم. نتيجه بحث به اينجا رسيد كه اگر طرح ها ي اين چنيني به طور اصولي اجرا شوند، چه بسا باعث نشاط تمام قشرهاي جامعه هم خواهد شد. اين گفتگو را بخوانيد.
اگر موافقيد نقبي به تاريخ بزنيم و ببينيم آيا زنان در جوامع بشري تمايل به اين داشتند كه جداي از مردها زندگي كنند.
اگر بخواهيم به طور مبسوط و با استناد به متن هاي
متقن و فرضيه هاي علمي اين روابط را بررسي كنيم، سخن به درازا مي كشد. بشر در زندگي ابتدايي خود، با توجه به زندگي برخي از قبايل بدوي موجود و مطالعه هايي كه هم اكنون درباره آنها انجام مي شود، يك نوع زندگي جمعي را تجربه كرده است.
 شايد چيزي كه آنها را گاهي از هم جدا مي كرد، قدرت مردانه و يا تعهدي كه مردها ناخودآگاه، نه فقط به خاطر اينكه مرد هستند، بلكه از روي غريزه، سعي مي كردند، رشته امور را در دست بگيرند. اما اساساً همه به نوعي درگير زندگي مشترك بودند؛ چه آن زماني كه مقوله اي به نام «همسر» به شكل امروزي وجود نداشت و چه زماني كه مرد و زن احساس كردند
مي توانند با تشكيل يك خانواده، زندگي مطلوبي داشته باشند، كه در اين دوره هم اين جدايي ملموس و فراگير نبود. اساساً در زندگي بدوي، زن ها جدايي ملموسي ندارند، حتي در برخي جوامع بدوي زن ها قوي تر عمل مي كنند و منويات قبيله را در دست دارند. گاهي نوعي «مادررئيس» قبيله يا «زن رئيس» قبيله وجود دارد كه عملاً قبيله را هدايت مي كنند، اين موضوع ما را به ياد دوران مادرسالاري مي اندازد؛ كه عملاً زنان در مصدر امور هستند و جدايي به مفهومي كه امروز از آن استنباط مي شود وجود نداشت.
خوشبختانه حضور قبيله هاي بدوي موجود در جهان ما را به اين پاسخ مي رساند كه نه مردها مايل به تفكيك هستند و نه زن ها. شايد بعضي ها بگويند چون در جوامع بدوي مردها سلطه دارند، حتي حس تفكيك براي زن ها نمي توان متصور شد، اما به نظر مي رسد كه نبايد اين نگاه را داشت. بايد واقعيت موجود در جامعه را ديد و پذيرفت تا آنكه بخواهيم دل به فرضيه هاي سلبي خوش كنيم. تفكر تفكيك زماني رخ مي دهد كه شما در جايي احساس آرامش نكني، بخواهي خود را رها كني، آزاد باشي و در اختيار خودت باشي، نه ديگران. و در عين حال بتواني در فضاي تفكيك شده خودخواسته به راحتي زندگي كني و به كسي نيازي نداشته باشي.
 در جوامع بدوي آدمها نمي توانند بدون هم زندگي كنند، بدون هم تصميم بگيرند و يا بدون هم مبارزه كنند. حتي در جوامعي كه همه افراد راحت هستند، باز اين تفكيك رخ نمي دهد و نيازي هم نيست.
تفكيك زماني رخ مي دهد كه بشر، به آن نياز داشته باشد، البته شايد در همان دوران چنين نيازي بوده و تفكيكي اتفاق افتاده -كه بعيد است- ولي ما نشان و نشانه اي از آن، چه علمي و چه فرضيه اي نداريم. اساساً برخي از مفاهيم در دوره و عصر خاصي شكل مي گيرند، آن هم براساس نيازي است كه به آن دارند. مثلاً در بحث تشكيل خانواده و نظام بخشيدن به زندگي بشري، نياز به قانون و نظم، با توجه به روح نظم خواهي بشر، سبب شده است كه بشر از هرج و مرج موجود رهايي يابد و ناخودآگاه به سوي نظم برود. تشكيل نهاد خانواده براساس يك نشست و برنامه ريزي از پيش تعيين شده نبود، بلكه آرام آرام، اما ناخودآگاه شكل گرفت، تا مدنيت جايگزين زندگي و نظام قبلي شد و بشر در نظام تعريف شده مدني زندگي را شروع كرد و به دنبال آن مفاهيم جديد در دانش بشري خلق شد كه امروزه گستره فراواني پيدا كرده است. بحث تفكيك هم در اين دايره مي گنجد.
در تفكيك فضاها و مكان ها گاهي تفكر و يا آيين ها نقش دارند و براساس آن مردها و زن ها از هم جدا مي شوند.
وقتي بحث خلق مفاهيم به ميان مي آيد، يكي از آنها دين، آيين و سنت هاي موجود هر جامعه است كه مفاهيم خاص خود را پياده مي كند. من هم موافقم كه آيين ها نقش دارند، اما همين آيين ها، گاهي در دو اقليم متفاوت به دو شكل و با دو برداشت رفتارهاي دلخواه خود را پياده مي كنند. مثلاً در دين مبين اسلام، براي زن حرمتي قائل مي شوند و سعي مي كنند كه كسي به حريم زن مسلمان وارد نشود و حتي زن ها با حجاب خود، از خودشان محافظت مي كنند. اين اساس دين ما است. اما اين برداشت ما از دين در يك كشور اسلامي به شكل ديگر است. در بسياري از كشورهاي اسلامي حتي خانواده هاي مسلمان بدون روسري هستند. آنها تعبير خاص فرهنگي خود را از اين دستور دارند كه براساس نص صريح، نادرست است.
 جالب است كه باز در همين جوامع و حتي جوامع مسيحي اروپايي و آمريكايي زن ها وسايل نقليه متفاوت دارند و به نوعي در برخي زمينه ها از هم جدا هستند. چون آنها فكر مي كنند كه به اين صورت راحت ترند. آنها مي خواهند راحت باشند. گاهي
 مي خواهند توانايي ها و قدرت خود را به رخ جامعه بكشانند و به زبان واقعي تر، مي خواهند خود وجودي و سركوب شده تاريخي خود را به منصه ظهور برسانند.
موضوع بحثمان تفكيك اماكن تفريحي يا رفاهي زن ها از مردها بود، اما خودبه خود به سمتي كشيده شد كه از فمينيسم صحبت كرديم. حالامي خواهم دوباره برگرديم به اين موضوع كه چرا اين فكر را به جاي آنكه خانم ها مبدع و مبتكر آن باشند، آقايان از آن دفاع مي كنند؟
زنان ايران بخشي از زن هاي جهان هستند با فرهنگ و باورهاي متفاوت. زن در فرهنگ ما يك تعريف دارد و در فرهنگ اروپايي ها و آمريكايي ها تعريف ديگر. براي همين در كشور ما قوانين و مقررات خاصي براي حفظ حرمت زن ها در نظر گرفتند و آن براساس باور و ديني است كه مردم به آن اعتقاد دارند. اينكه مي گوييد چرا برخي مردها از آن دفاع مي كنند، در حقيقت باز ريشه در همان باور دارد. امروزه جامعه از ناامني بيشتري رنج مي برد و مردها براي آسايش نواميس خود سعي مي كنند كه امكانات رفاهي بيشتري را در نظر بگيرند.
دختر، زن و مادرشان در پارك هاي مخصوص، اتوبوس هاي مخصوص و باشگاه هاي مخصوص، بيشتر احساس راحتي مي كنند. اگر غير از اين باشد مقبول نيست. البته خيلي از خانم ها هم از آن حمايت مي كنند؛ به نظر من اين امر زماني بايد شكل بگيرد كه پارك به مقدار كافي در شهر وجود داشته باشد؛ اماكن ورزشي به اندازه اي باشد كه اگر باشگاه و باشگاه هايي هميشه به زنان خدمات مي دهند، ضرر نكنند و يا مردان آن محله ها هم به همان نسبت از امكانات رفاهي برخوردار باشند.
اگر بخواهيم از اين مسئله استفاده ابزاري كنيم در حقيقت زن ها را ابزار منويات خود قرار داده ايم كه اميدوارم اينگونه نباشد. اما اينكه برخي نهاد هاي مردم محور زنانه با آن مخالفند، اتفاقاً آنها با همان بخش استفاده ابزاري كردن از اين موضوع مخالفند. آنها كه نمي آيند بگويند زن ها بايد در بدبختي باشند، آنها در حفظ حقوق زن ها پيشرو هستند، چيزي كه آنها از آن ناراضي اند اين است كه نبايد از چنين موضوعي استفاده ابزاري كرد.
اين موضوع از لحاظ روحي-رواني چه تأثير ي روي روحيه زنان دارد؟
 مگر قرار است به اجبار آنها را به يك پارك منتقل كنند، اگر زور باشد، چرا؛ ولي اجباري در كار نيست، معمولاً مي گويند كه اين پارك مخصوص خانم هاست، حالا خانمي كه مي خواهد در پارك مختلط برود، آزاد است، اما اگر بگويند همه خانم ها در پارك خانم ها و همه مردان در پارك مردها و كلاً اين پارك ها را، كه عمومي تر است، از هم جدا كنند، تأثير منفي نه تنها روي مردها كه روي زن ها مي گذارد و بحران اجتماعي ايجاد مي كند. ما در جامعه تاكسي و يا اتوبوس مخصوص خانم ها داريم، اگر كسي دوست داشت مي تواند سوار اتوبوسي بشود كه مردها هم در آن هستند؛ اما جايشان مشخص است. در حقيقت در آنجا صندلي ها از هم جداست. اما مسئله باشگاه ها و اماكن ورزشي فرق مي كند و اتفاقاً خانم هاي ايراني در چنين جايي راحت ترند، ضمن آنكه در ايران اصلاً باشگاه هاي مختلط نداريم و طبيعتاً خانم ها بايد به سالن هاي مخصوص خودشان بروند.
با اين توصيف شما با تفكيك اماكن و فضاهاي تفريحي و رفاهي موافق هستيد؟
طبيعي است كه موافق باشم. ما كه نمي توانيم براساس اعتقاداتمان بگوييم زن ها و مردها با هم در دريا شنا كنند؛ اينجا اصلاً ممكن نيست، اين هم به فرهنگ و آداب ما ارتباط دارد. گاهي واقعاً انسان در چنين فضاهايي احساس امنيت مي كند. به هر حال هر چيزي آفت خود را دارد، در زندگي شهري آفت هاي
اجتماعي هم وجود دارند و بايد از آنها دوري كرد، دزدها، جيب برها و خلاف كارها آفت هاي جامعه هستند و آنها اغلب زن ها را نشانه مي گيرند، پس بهتر است كه از آنها دور بود. هر چند در بسياري از موارد در ارتكاب به جرم، زنان هم به نوعي دخالت دارند.اما در كل اگر از هر چيزي خوب و اصولي استفاده شود، هيچ عقل سليمي مخالف آن نخواهد بود. 

 

پيامدهاي منفي كار كمتر زنان نسبت به مردان
دكتر زهرا شجاعي*

رشد، توسعه و پيشرفت مهمترين هدف هر كشوري است كه دولت ها موظف به اجراي آن هستند.وقتي صحبت از توسعه مي شود به عوامل آن نيز توجه مي شود. مهمترين عامل توسعه، انسان است. جوامع انساني مركب از زن و مرد است، در توسعه موردنظر در برنامه هاي 5 ساله و چشم انداز 20 ساله كشور، نرخ مشاركت كل مردم كه سرمايه اصلي توسعه هستند، در نظر گرفته شده لذا از مجموعه سرمايه انساني كشور بايد در جهت آن استفاده كنيم. سرمايه انساني هم به جمعيتي گفته مي شود كه داراي مهارت و تخصص است.جمعيت بي سواد، مصرف كننده صرف و... نمي تواند عامل توسعه باشد و به عنوان سرمايه هاي انساني تلقي شود. با توجه به رشد سواد و دانش آموختگي زنان در حوزه هاي عمومي و تخصصي و صرف هزينه انساني و مالي براي دستيابي زنان به مهارت هاي ضروري در نظام توسعه بايد از اين سرمايه استفاده كرد.
براي رسيدن زنان به سطح فعلي سواد و دانش آموختگي كه حاصل آن افزايش
فارغ التحصيلان زن در رشته هاي مختلف دانشگاهي است دولت از ماليات عمومي و منابع مالي كشور استفاده كرده و لذا عدم بهره مندي از مهارت و تخصص زنان لطمه دوجانبه اي هم به اقتصاد كشور و هم به سرمايه انساني آن وارد مي كند. لذا عقل و منافع ملي ايجاب مي كند كه از اين سرمايه استفاده شود.در به كارگيري سرمايه انساني زنان بايد ويژگي ها، شرايط و خواسته هاي آنان ديده شود نه اينكه عيناً در برنامه ريزي ها مثل مردان ديده شوند، مرخصي هاي خاص زنان و ايجاد اشتغال هاي خاص و... بايد در برنامه ها لحاظ شود.در دنياي امروز بحث انجام كار در خانه با رشد فناوري هاي آی تی سبب شده كه موضوع جنسيت در كار كمرنگ شده و روزبه روز اهميت خود را از دست بدهد، در حال حاضر بسياري از كارهاي مالي و تايپي شركت هاي آمريكايي را زنان هندي در خانه هاي خود انجام مي دهند.در شرايط فعلي كشورمان، لايحه مدنظر مركز امور زنان و خانواده رياست جمهوري براي اهداف توسعه اي كشور مضر است. به نظرمي رسد كه اين لايحه بدون كار كارشناسي دقيق و علمي و بدون در نظر گرفتن روند رشد جمعيت و نيازهاي اقتصادي و اشتغال كشور مطرح شده و صرفاً جنبه تبليغاتي و پوپوليستي دارد.
اين لايحه از آنجا كه زنان نسبت به مردان كار كمتري انجام داده ولي مزد كامل خود را دريافت مي كنند، ظاهراً به نفع زنان است ولي اگر به پيامدهاي آن توجه كنيم در درازمدت به موقعيت و شرايط اجتماعي زنان لطمه مي زند. هر كارفرما در جهت حفظ منافع سازماني خود حركت مي كند، لذا براي او كار مطلوب و استفاده بهتر از منابع مادي و انساني و افزايش بهره وري در درجه اول اهميت قرار دارد.
با اين شرايط طبيعي است كارفرما در جهت منافع سازماني از نيروي كار تمام وقت، كارآزموده و زبده استفاده كند كه بتواند در اوقات بيشتري در اختيار سازمان باشد و نه به بهانه مرخصي هاي ساعتي، زايمان، ساعت شير و... به طور منظم و مرتب در محيط كار حاضر نباشد.
ارفاق هاي اين چنيني در درازمدت، در جذب و به كارگيري نيروي زنان به بازار كار وقفه ايجاد مي كند، لذا تمهيدات ديگري بايد انديشيده شود. در حال حاضر قانون كار نيمه وقت
 بانوان وجود دارد كه مي توانند از آن استفاده كنند، اين قانون با نگاه كارشناسي به همه مسائل زنان و كارفرمايان تهيه شده است. اگر بخواهيم امتيازات عملي براي كار زنان از كارفرمايان بگيريم و در مقابل امتيازات كلي و شايد غيرعملي به كارفرمايان بدهيم در درازمدت به نفع زنان نيست، زيرا با توجه به شرايط فعلي جامعه كه كار زنان را براي تأمين معاش خانواده همپاي مردان الزام آور ساخته است، زنان ناچار
مي شوند براي جذب به بازار كار به هر شرايطي تن بدهند و در شرايط سخت تر، مزد كمتر و نداشتن امنيت شغلي به كار مشغول شوند. چه امتيازي به كارفرما مي تواند جبران در اختيار نداشتن 2 روز نيروي كار انساني او را بكند؟
در حال حاضر همه زنان شاغل، نيروهاي اداري دولت نيستند تا با استفاده از بودجه هاي دولتي كه حاصل فروش نفت است از اين امتيازات استفاده كنند. بسياري از كارهاي تخصصي، حساس و ظريف مثلاً در صنايع پتروشيمي،
 اتاق هاي عمل بيمارستان ها و... بر عهده زنان است. بايد به اشتغال زنان نگرشي ساختاري داشت و با اين نگاه به موضوع كاهش ساعات كاري بانوان بپردازيم اگر قصد داشته باشيم يك عامل مؤثر در يك ساختار را حذف كنيم قطعاً در بازدهي و اثربخشي آن ساختار خللي وارد مي شود.اين گونه طرح ها بايد داراي كار مطالعاتي همه جانبه، سيستماتيك و كارشناسي تدوين شود، نه اينكه طرحي بريزيم كه لطمه عدم حضور نيروي كار در بخش دولتي را با پول و سرمايه مردمي جبران كنيم و در بخش خصوصي نيز كارفرما را ناچار به تحمل ضرر و زيان و در درازمدت زنان را از بازار كار محروم و زمينه سخت تر شدن شرايط كاري براي آنها را فراهم كنيم.

* رئيس پيشين مركز امور مشاركت زنان رياست جمهوري

 

کولیان
ص- مقدادی

شهر امروز است پنهان کار
از هزاران گوشه، مرد و زن ره خاموش را با چشمهاشان خیره می پایند؛
-کولیان امروز می آیند!
-کولیان امروز می آیند!
بسته هر کس خانه اش را در
کرده هر کس کودکش را خواب
رفته هر کس در کمین آن کسان کز شهرهای بی نشان آواره شان کردند
و هزاران دشت نامعلوم روزی بوده مأواشان
گفته هر کس دخترش را:
«هان و هان نفریبندت آن دلنشین آهنگ و آواشان
 کودکان را زود می دزدند
دختران را... وای....»
وای زین شهر خزیده در خود، این امروز!
کوچه ها خالی است
جوی ها خاموش وار از هر طرف ترسیده می نالند بر سر هر شاخه انبوه کلاغان سینه بر هر شاخه می سایند:
      -کولیان امروز می آیند!
-کولیان امروز می آیند!
                  □    □    □
می رسند از راه
کولیان اکنون
با هزاران چشم آهویی
با هزاران موی جادویی
با لبان دخترانشان؛ خون!
با دل مردانشان؛ آتش!
با نگاه کودکانشان؛ شاد!
با تبسم های پیرانشان؛ ز بند کینه ها آزاد
می نوازد هر که سازش را به زیر هر اتاقی، گرم
می سراید هر که شعرش را به یاد دشتهایی دور
می گشاید هر که دستش را به فال هر کسی عاشق.
هر که را بسته است درهای اتاقش همچنان، دلسرد
یادگار دشتهای دور می خشکد به هر دیوار
هر که عاشق؛ مانده از بیم پدر برجای
وز سر هر شاخه انبوه کلاغان رفته تا افلاک
می روند از شهر، اینک کولیان دلهایشان غمناک
کس صدای گرمشان نشنید
کس سراغ حالشان نگرفت
کس نپرسید از کدامین راه می آیند
یا کجا خواهند رفت، اکنون چنین محزون و سرگردان
شهر می جنبد زجا ناگاه
وز پس هر پنجره گردیده اینک باز
می کند تا طرح گردآلود کولی ها نگاه مردمان پرواز...
پیرمردان، شاد با خود گفتگو دارند:
-اینک آسودیم!
دختران در قلبشان غمناک می گریند:
-طالعم را کاش می دیدند؟
نوجوانان قلبشان آهسته می لرزد
-وای از آن رفتار آهویی!
-وای از آن چشمان جادویی!
بر لبانشان نقش این امید، جاودانه
 می بندد:
-کاش باز آیند!
-کاش باز آیند.

در مرگ روزهای سپید
منیژه مستفیدی

... آنگاه که مرگ روز آغاز می شد
من، باد ولگردی بودم که:
خیابانهای متروک شب را
 پیوسته
  خسته می پیمودم
و شب در من همیشه به فریاد بود
و شب با من همیشه پیوند داشت
.... و آنگاه که مرگ روز آغاز می شد
من، زندگی شبانه ام را
 با شب آغاز می کردم
با شب آغاز می کردم
 و می رفتم
 با گامهای خسته و مهربان
و شب مرا به اوج تباهی می راند
من فریاد می زدم
 فریاد!
 فریاد!
اما کسی نمی شنید
اما کسی هشیار نبود
 همه خواب بودید
 همه خواب!
در خیابانهای متروک شب
در لحظه های سیاه زندگی
من جغد سیاهی بودم
 که شب را فریاد می زدم
 و شب را می خواندم
 و شب را با بادهای خوب و مهربان
   پیوند می دادم
آه...
اما چه کسی می دانست
چه کسی می دانست
که من آن شب
 دیدگانم را به ستاره فروختم
و آسمان زان پس
با هر ستاره غمی را می خواند
و گاه گاه می گریست
در سیاهی های عمیق شب
من خواب بیداری انسانها را می دیدم
و چه مسرور می گشتم
و چه شادمان!
اما در تولد روز
آیا کسی می دانست
که رنگهای خوب
که رنگهای آرام
 چه بیرحم بر ما می تازند؟!
چه کسی بیدار بود؟
چه کسی؟
من گرسنه ام بود
من تشنه ام بود
و تمام دوپایان زردچهره می گشتند
و کسی نمی خواست که بستر خود را ترک گوید
و با تولد روز
من می مردم
 و مردم، بیهوده می رفتند و
   می خندیدند
   و می آمدند
   و می آرمیدند
و با تولد روز
هر ستاره با غمی جانفرسا می پیوست
که آنگاه چشم ها کور می شدند
و ذهن هر دوپایی
با سیاهی می پیوست
و من، تنها و غمزده می گریستم
و تا ابتدای غروب روزی بود
  خونین و دردآلود
و لحظه های گرسنه
و لحظه های تشنه
می شتافتند و می گریختند
و چهره های زرد همچنان
 ابلهانه می ماندند
و می خندیدند
و می خواندند که
«زنده باد زندگی»
«زنده باد زندگی»