از کار گل تا کار دل اسماعیل عسلی
تا پیش از ایجاد و گسترش فضاهای مجازی دانشآموزان عمدتاً تحت تأثیر خانه، مدرسه و اجتماع مراحل رشد آموزشی و پرورشی را پشت سر میگذاشتند و اگر میخواستیم ترتیبی برای تأثیرپذیری دانشآموزان قائل شویم در مرحلهی اول مدرسه، در مرحلهی دوم خانه و در مرحلهی سوم اجتماع را در نظر میگرفتیم. کما اینکه هنوز هم خانوادهها تحت تأثیر چنین باوری به دنبال ثبتنام فرزند خود در بهترین مدارس هستند.
علت اینکه مدرسه تا این اندازه میتوانست نقشآفرین و تأثیرگذار باشد، فضای متفاوت آن با خانه، تفاوت سطح معلومات معلمان با والدین، ارتباط عاطفی قوی معلمان با شاگردان و مطرح بودن مدرسه به عنوان یک کانون برای دوستیابی بود.
هنگامی که تلویزیون به عنوان یک رسانهی پرمخاطب جای خود را در خانوادهها باز کرد تأثیر آن به اندازهای نبود که بتواند مدرسه را به حاشیه بکشاند و هنوز هم مدرسه در رتبه اول تأثیرگذاری قرار داشت.
با ورود وسایل ارتباطی نظیر ویدئو، اینترنت، ماهواره و تلفن همراه به خانواده و اجتماع با توجه به اینکه اینگونه وسایل ارتباطی جاذبههایی جوانپسند داشتند توانستند در کوتاهمدت مخاطبهای زیادی برای خود دست و پا کنند. جالب توجه اینکه به هر میزان که بهرهگیری از اینگونه ابزارهای ارتباطی با محدودیتهایی همراه بوده به حکم آن که گفتهاند «انسان را از هر چیزی منع کنی، نسبت به آن حریصتر و متمایلتر میشود» در بسیاری از موارد حتی در سطحی از تأثیرگذاری قرار گرفتهاند که متولیان رسمی امور آموزشی و تربیتی نیز تلاش میکنند از طریق همین ابزارهای پرمخاطب در راستای سالمسازی فضای آنها و هدفمند کردن نحوه بهرهگیری از اینگونه وسایل، سهمی در شکار مخاطب داشته باشند و کمتر به شیوههای سنتی امیدوار هستند.
در این میان اینترنت سهم قابل ملاحظهای در شکار مخاطب خصوصاً اقشار نوجوان و جوان داشته به گونهای که عصر کنونی را عصر اینترنت مینامند و بر همین مبنا جغرافیای انسانی لقب دهکده جهانی به خود گرفته که در آن انسانها صرف نظر از ملیت، دین و مذهب، زبان و نژاد و ویژگیهای فرهنگی میتوانند با یکدیگر در تعامل و ارتباط باشند. ارتباطی که شیوههای سنتی آموزش و تربیت را به سمت ناکارآمدی سوق میدهد و وجود گریزگاهها و شیوههای روزآمد بهرهگیری از اینترنت در شرایط گوناگون امکان ایجاد محدودیت در بهرهگیری از آن را کاهش داده است.
هماکنون دانشآموزان ضمن اینکه امکان بهرهگیری از فضای مجازی در مدارس برای آنها فراهم گردیده در عین حال از طریق فیسبوک با همکلاسیها، معلمان، دوستان، اقوام، شخصیتهای علمی، هنری و ورزشکاران ارتباط برقرار میکنند.
ارتباطات در عصر کنونی به ارتباطات انسانی صرف نظر از ملیت، مذهب، نژاد، رنگ و زبان و... سوق داده شده است و «نیاز» محرک برقراری چنین ارتباطی است.
در گذشته و قبل از ورود جدی رسانههای فراگیر به زندگی انسانها، تأثیرگذاری فراگیر فرهنگی تنها از طریق جنگ و مهاجرت و گاهی ظهور پیامبران و دانشمندان و هنرمندان بزرگ امکانپذیر بود اما اینک شاهد تحولات فرهنگی با سرعتی وصفناشدنی هستیم از طریق ارتباطات رسانهیی هستیم و انصاف هم نیست که تعاملات فرهنگی فراگیر از طریق رسانههای ارتباطی را به گونهای تفسیر و تحلیل کنیم که گویی تمامی این تحرکات ریشه در انگیزههای سیاسی دارد و به قصد تخریب فرهنگهای دیگر صورت میگیرد. اگر چه در مواردی میتوان با چنین برداشتی موافق بود اما در کل اینگونه نیست و بشریت سالها آرزوی رسیدن به چنین نقطهای را داشته که بتواند بدون تحمل کردن رنج سفر یا صرف مخارج زیاد با همنوعان خود در سراسر گیتی ارتباط برقرار کند. به هر حال چنین آرزویی در شرایط فعلی در سایهی تکنولوژی محقق گردیده و این امکان را فراهم آورده که مردم دنیا با ایدهها و اندیشهها و یافتههای یکدیگر آشنا شوند و بدون تردید به صورت طبیعی رویکرد به فرهنگ برتر امری اجتنابناپذیر است و در جریان این رویارویی فرهنگی برگ برنده در اختیار کسی است که بتواند با توجه به ذائقهی عمومی انسانها و رویکردهای فطری آنها با تکیه بر منطق و استدلال حرف خود را به کرسی قبول بنشاند. هنگامی که ما از تعامل فرهنگی سخن میگوییم باید نیمنگاهی هم به تساهل و تسامح البته نه از نوع سیاسیاش داشته باشیم. چون کار سیاست کار گل و زمخت و نچسب است و کار فرهنگی کار دل است. در عرصهی فرهنگ:
دلایل قوی باید و معنوی
نه رگهای گردن به حجت قوی
امروزه گوشها و چشمها و اذهان و حواس رویکردی انحصارگریزانه دارند یعنی نمیتوان گفت فقط حرفهای مرا گوش بگیر، فقط حواست به من باشد، آنچه من میگویم درست و آنچه دیگران میگویند نادرست است.
زمانی بود که یک شخص اندیشههای خودش را اندیشه برتر معرفی میکرد و چون امکان برقراری ارتباط مخاطبانش با مخالفانش فراهم نبود، مردم هم تصور میکردند که حتماً او درست میگوید چون خودش اندازه میگرفت، خودش میبرید و خودش هم میدوخت اما امروزه اگر شخصی در جایی سخنی بر زبان آورد و رسانهها آن را بازتاب دهند یک ساعت بعد پاسخ خود را دریافت خواهد کرد.
مسلماً کار فرهنگی در چنین شرایطی برای کسانی که دچار ضعف منطق و استدلال باشند بسیار دشوار است و باید پول فراوانی صرف نشنیده شدن سخن مخالفان خود کنند که آن هم در درازمدت بیفایده خواهد بود اما کسانی که از حقانیت خود مطمئن باشند چنین دغدغهای ندارند اگر چه نمیتوان شانتاژهای خبری و شگردهای تبلیغاتی و انحصار رسانهای را انکار کرد اما تجربه نشان داده است که بکارگیری چنین شیوههایی برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی در درازمدت نتیجهای عکس دارد.
باید پذیرفت که اگر چه مدارس از اول مهر باز میشوند اما مدارس تأثیرگذار همیشه باز هستند و جوانان ما شب و روز در حال تأثیرپذیری از مراکز گوناگون آموزشی و تربیتی هستند و تنها شیوهی تربیتی سنتی که هنوز هم میتواند تأثیرگذار باشد آموزش از طریق رفتار صحیح است.
کسی که عملش را قبول داشته باشند سخنش را نیز میپذیرند به همین دلیل تمامی کسانی که به هر دلیل میخواهند بر ذهن و روح دانشآموزان تأثیر بگذارند قبل از هر چیز باید اعتماد آنها را جلب کنند و قلب آنها را تسخیر نمایند. این یک واقعیت است که قلبها نیز به منطق تمایل پیدا کردهاند و هیچ قلبی بدون دلیل نمیتپد.